مشاعرۀ سنّتی

"Coral"

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دیدی آن ترک ختا دشمن جان بود مرا // گرچه عمری بخطا دوست خطابش کردم
مـی فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست میدارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی اسـت
:gol:
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
مـی فروشی گفت کالایم می است
رونق بازار من ساز و نی است
من خمینی دوست میدارم که او
هم خم است و هم می است و هم نی اسـت
:gol:

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند
عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا باز شناختم از اين پاي ز دست
اين چرخ فرو مايه مرا دست ببست
افسوس که در حساب خواهند نهاد
عمري که مرا بي مي و معشوقه گذشت



 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا می فرستمت

تمنا دارم اي دوست تمنا که تنهايم گذاري
دلم ويران تر از آن که گيرم دست دلداري
ز کويت آمدم تشنه ز ديدارت به حسرت
نهيبي زد عدو اينجا چه خواهي جز
محبت


…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
 

nasim_shsh

عضو جدید
کاربر ممتاز
تمنا دارم اي دوست تمنا که تنهايم گذاري
دلم ويران تر از آن که گيرم دست دلداري
ز کويت آمدم تشنه ز ديدارت به حسرت
نهيبي زد عدو اينجا چه خواهي جز
محبت


…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi

تو گر خواهی که جاویدان جهان یک سر بیارایی
صبا را گو که بردارد زمانی برقع از رویت
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دلم آيينه ايست از سنگ مي ترسم
از اين دنياي پر نيرنگ مي ترسم
ما که می سازیم خود را در فراق او هلاک
از وفای او به جان یم از برای او هلاک
لطف او در رنگ استغنا و بر من عکس غیر
از برای لطف استغنا نمای او هلاک

__________________
 

A Hadavi

عضو جدید
ما که می سازیم خود را در فراق او هلاک
از وفای او به جان یم از برای او هلاک
لطف او در رنگ استغنا و بر من عکس غیر
از برای لطف استغنا نمای او هلاک

__________________

كسي در باد مي خواند تو را تا اوج ميخواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
دلم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را از خود نمي رانم
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
كسي در باد مي خواند تو را تا اوج ميخواهم
براي ناز چشمانت چه بي صبرانه مي مانم
دلم تنگ است و بي يادت در اين غربت نمي مانم
تو هستي در وجود من تو را از خود نمي رانم

میخواره و سرگشته و رندیم و نظرباز
وان کس که چو ما نیست در این شهر کدام است
 

mani24

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا كجاي قصه ها بايد ز دلتنگي نوشت؟
تا به كي بازيچه بودن در دو دست سرنوشت؟
تن در بلای عشق دهم هر چه باد باد

سر در قفای عشق نهم هر چه باد باد


گاهی دل شکسته من، عشق کهربا

این که به کهربا بدهم هر چه باد باد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا