مشاعرۀ سنّتی

[self.f_t_m990]

دل اگر خداشناسی در خانه علی زن
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ // بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

 

[maryam72]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ // بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری.

 

[self.f_t_m990]

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری.

یارم چو قدح به دست گیرد // بازار بتان شکست گیرد

 

[mani24]

یارم چو قدح به دست گیرد // بازار بتان شکست گیرد

دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند

زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه*ست

بنده هرگز نتواند که گناهی نکند

سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری

 

[m.asn]

دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند

زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه*ست

بنده هرگز نتواند که گناهی نکند

سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری

یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا

از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا

 

[* maryam *]

​

ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست​

منزل آن مه عاشق کش عیار کجاست​

 

[* maryam *]

دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند

زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه*ست

بنده هرگز نتواند که گناهی نکند

سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری

​

یک عمر به کودکی به استاد شدیم
یک عمر زاستادی خود شاد شدیم
افسوس ندانیم که ما را چه رسید
از خاک بر آمدیم و بر باد شدیم خیام

 

[دختر شرقی]

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

 

[self.f_t_m990]

تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان // تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

 

[F A R Z A N E]

یا رب آن یوسف گم گشته به من بازرسان // تا طربخانه کنی بیت حزن بازرسان

نه ما، نه من، نه تو، او نقطه ی سرانجام است
بیا که بی من و تو ما شویم و ما دریا

 

[self.f_t_m990]

نه ما، نه من، نه تو، او نقطه ی سرانجام است
بیا که بی من و تو ما شویم و ما دریا

از دست و زبان که بر آید // کز عهده ی شکرش به در آید

 

['nobody']

از دست و زبان که بر آید // کز عهده ی شکرش به در آید

دیدمت با دیگری خلوت گرمی داری
کینه در قلب من و عشق در او میکاری

باورم نیست که میثاق شکستی آخر
گرچه رفتی نرود یاد تو هرگز از سر

از همان غروب دلگیر که رفتی ز برم
کاسه های اشک و خون بود دو چشمان ترم

یخ زده زندگیم تیره شده هر روزم
دو سه سالست که پوج و بی هدف میسوزم

خودکشی از غم عشقت آخر این دنیاست
شوق دیدار تو در خواب ابد هم زیباست​

 

[self.f_t_m990]

دیدمت با دیگری خلوت گرمی داری
کینه در قلب من و عشق در او میکاری

باورم نیست که میثاق شکستی آخر
گرچه رفتی نرود یاد تو هرگز از سر

از همان غروب دلگیر که رفتی ز برم
کاسه های اشک و خون بود دو چشمان ترم

یخ زده زندگیم تیره شده هر روزم
دو سه سالست که پوج و بی هدف میسوزم

خودکشی از غم عشقت آخر این دنیاست
شوق دیدار تو در خواب ابد هم زیباست​

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم // روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست // تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل // یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست // چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار // من در صف خزف چه بگویم که چیستم

 

[IRANIAN VOCAL]

تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم // روزی سراغ وقت من آئی که نیستم
در آستان مرگ که زندان زندگیست // تهمت به خویشتن نتوان زد که زیستم
پیداست از گلاب سرشکم که من چو گل // یک روز خنده کردم و عمری گریستم
طی شد دو بیست سالم و انگار کن دویست // چون بخت و کام نیست چه سود از دویستم
گوهرشناس نیست در این شهر شهریار // من در صف خزف چه بگویم که چیستم

منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است ....... دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه ی چنگ صبوح نیست چه باک .......... نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله ........................ گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست ..... جز این خیال ندارم خدا گواه من است
از ان زمان که بر این آستان نهادم روی ............ فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
مگر به تیغ اجل خیمه بر کنم ورنه .................. رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ ..................... تو در طریق ادب باش گو گناه من است

 

[F A R Z A N E]

منم که گوشه ی میخانه خانقاه من است ....... دعای پیر مغان ورد صبحگاه من است
گرم ترانه ی چنگ صبوح نیست چه باک .......... نوای من به سحر آه عذرخواه من است
ز پادشاه و گدا فارغم بحمدالله ........................ گدای خاک در دوست پادشاه من است
غرض ز مسجد و میخانه ام وصال شماست ..... جز این خیال ندارم خدا گواه من است
از ان زمان که بر این آستان نهادم روی ............ فراز مسند خورشید تکیه گاه من است
مگر به تیغ اجل خیمه بر کنم ورنه .................. رمیدن از در دولت نه رسم و راه من است
گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ ..................... تو در طریق ادب باش گو گناه من است

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت


به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت


تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن


چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

 

[IRANIAN VOCAL]

تو برون خبر نداری که چه می‌رود ز عشقت


به درآی اگر نه آتش بزنیم در حجیبت


تو درخت خوب منظر همه میوه‌ای ولیکن


چه کنم به دست کوته که نمی‌رسد به سیبت

تو قد می بینی و من جلوه ی ناز ................. تو چشم و من نگاه ناوک انداز

 

[F A R Z A N E]

تو قد می بینی و من جلوه ی ناز ................. تو چشم و من نگاه ناوک انداز

ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

 

[IRANIAN VOCAL]

ز رقیب دیو سیرت به خدای خود پناهم مگر آن شهاب ثاقب مددی دهد خدا را

ای وصالت آرزوی عاشقان ................. وی خیالت پیش روی عاشقان

 

[F A R Z A N E]

ای وصالت آرزوی عاشقان ................. وی خیالت پیش روی عاشقان

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

 

[baran92]

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

ای که از کوچه معشوقه ی ما میگذری بر حذر باش که سر میشکند دیوارش.....!!!

 

[دالان بهشت]

ندانم از چه سبب رنگ آشنایی نیست سهی قدان سیه چشم ماه سیما را

آمدی جانم به قربانت ولی حالا ....بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

 

[F A R Z A N E]

آمدی جانم به قربانت ولی حالا ....بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

آنكه در آئينه دارد بوسه را از خود دريغ كي به عاشق وا گذارد اختيار بوسه را

 

[IRANIAN VOCAL]

آنكه در آئينه دارد بوسه را از خود دريغ كي به عاشق وا گذارد اختيار بوسه را

از دشمنان برند شکایت به دوستان ........ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

 

[F A R Z A N E]

از دشمنان برند شکایت به دوستان ........ چون دوست دشمن است شکایت کجا بریم

می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود

 

[tahereh68]

می رهم از خویش و می مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می شود
روح من چون بادبان قایقی
در افق ها دور و پنهان می شود

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

 

[F A R Z A N E]

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

 

[IRANIAN VOCAL]

می روم خسته و افسرده و زار
سوی منزلگه ویرانه ی خویش
به خدا می برم از شهر شما
دل شوریده و دیوانه ی خویش

شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ........... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد

 

[mani24]

شیر شیر است اگر چه پیر بوَد ........... پیر پیر است اگر چه شیر بوَد

دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن

 

[maryam72]

دم از سیر این دیر دیرینه زن
صلایی به شاهان پیشینه زن

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم

 

[F A R Z A N E]

نه از رومم نه از زنگم همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در بگشای دلتنگم

می روم خنده به لب خونین دل
می روم از دل من دست بدار
ای امید عبث بی حاصل.........