نبینی که با گرز سام آمدست
جوانست و جویای نام آمدست
تا به فراق خو کنم صبر من وقرار کو
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو
نبینی که با گرز سام آمدست
جوانست و جویای نام آمدست
وصال او ز عمر جاودان بهتا به فراق خو کنم صبر من وقرار کو
وعده وصل اگر دهد طاقت انتظار کو
وصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
هستم اگر می روم ! خوشتر ازین پند نیست / بسته به زنجیر را لیک خوش آیند نیست .
تنت به ناز طبيبان نيازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
دلا تا کی درین زندان فریب این و آن بینی/ یکی زین چاه ظلمانی برون شو تا جهان بینی. (کجایین پس)
نسترن جام عقیقی به سمن خواهد داد /چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد.یه شب مهتاب
ماه میاد تو خواب
منو می بره
کوچه به کوچه
باغ انگوری
باغ آلوچه
دره به دره
صحرا به صحرا
اونجا که شبا
پشت بیشه ها
یه پری میاد
ترسون و لرزون
پاشو میذاره
تو آب چشمه
شونه می کنه
موی پریشون
لابه لای گذشت زمان ، سپری میکنیم
نسترن جام عقیقی به سمن خواهد داد /چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد.
ده روز مهر گردون افسانه و است و افسون / نیکی به جای یاران فرست شمار یارا.
آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد
صبر و آرام تواند به من مسکین داد
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ دل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
دلم جز مهر مه رویان رهی دیگر نمیگیرد
ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد
با سلام جسارتا " گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند "دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند/ دل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند.
با سلام جسارتا " گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند "
طنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازک آزرده از گزند مباد
درد زده است جان من میوه ی جان من کجا
درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟
آه ای زمین ای آسمان تا کی ستم برعاشقان
بشنو تو فریاد مرا آه ای خدای مهربان
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
موج ز خود رفته ای تیز خرامید وگفت/ هستم اگر میروم گر نروم نیستم.
دل اگر خداشناسی در خانه علی زنمن نگویم که به درد دل من گوش کنید
بهتر آنست که این قصه فراموش کنید
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ // بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرادل اگر خداشناسی در خانه علی زن
به علی شناختم من به خدا قسم خدا را
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ // بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند / تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری.
دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکندیارم چو قدح به دست گیرد // بازار بتان شکست گیرد
دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند
زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه*ست
بنده هرگز نتواند که گناهی نکند
سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری
دل به مالی ندهد، میل به جاهی نکند
زاهدا گر هوس باده و شاهد گنه*ست
بنده هرگز نتواند که گناهی نکند
سوی هر کس که بدین شکل و شمایل گذری
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |