fa_arch
عضو جدید
دل آزردۀ ما را بنسیمی بنوازیا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبود
یعنی آنجان زتن رفته را بتن باز رسان
دل آزردۀ ما را بنسیمی بنوازیا رب اين اينه حسن چه جوهر دارد....كه در او اه مرا قوت تاثير نبود
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز........... که هرچه گفت برید صبا پریشان گفتدل آزردۀ ما را بنسیمی بنواز
یعنی آنجان زتن رفته را بتن باز رسان
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز........... که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
تو به تقصیر خود افتادی از این در محرومنشان یار سفر کرده از که پرسم باز........... که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
نشان یار سفر کرده از که پرسم باز........... که هرچه گفت برید صبا پریشان گفت
تا به پايان برسد قصه اين درد بزرگ
جان ماهم به لب تشنه ما آمده است
تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا//تو دیدی هیچ ماهی را که او شد سیر از این دریا
الا يا ايها الساقي ادركاسا وناولها
كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها
اندك اندك جمع مستان مي رسند اندك اندك گلعذاران ميرسندآن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا//آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا
اندك اندك جمع مستان مي رسند اندك اندك گلعذاران ميرسند
دلنوازان نازنازان دررهند مي پرستان از گلستان مي رسند
اميدوارم حافظه درست ياري كرده باشد در كتابت..
عجب! همی تحریف شعر گناهی باشد نابخشودنی!!
اندک اندک جمع مستان میرسند//اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند//گلعذاران از گلستان میرسند
در آتش و در سوز من شب میبرم تا روز من//ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی
ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها
عجب! همی تحریف شعر گناهی باشد نابخشودنی!!
اندک اندک جمع مستان میرسند//اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند//گلعذاران از گلستان میرسند
در آتش و در سوز من شب میبرم تا روز من//ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی
یک جرعه ی می ز ملک کاووس به است/ از تخت قباد و ملکت طوس به است
هرناله که رندی به سحرگاه زند/ از طاعت زاهدان سالوس به است
امروز تورا دسترس فردا نیست / واندیشه فردات بجز سودا نیستبدرود!
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها//زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
بدرود!
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها//زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا
عذر مرا پذیرا باشید ای استاد ، دوستان مجال از بنده بربودند و زودتر "ی" بدادندیآنوقت چرا شما "ی" دادید؟
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت.....آیا چه خطا دید که ار راه خطا رفتای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا
شب به خير
آن ترک پری چهره که دوش از بر ما رفت.....آیا چه خطا دید که ار راه خطا رفت
تا چند تو پس روی به پیش آ//در کفر مرو به سوی کیش آ
آنکه گیسوی تو را رنگ گل و نسرین داد......صبر و آرام تواند به من مسکین داد
تو تماشاگه خلقی و من از باده ی شوق......مستم آنگونه که یارای تماشایم نیستدر شهر شما یکی نگاریست//کز وی دل و عقل بیقراریست
ترکیب طبایع چو بکام تو دمی است / رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی استتو تماشاگه خلقی و من از باده ی شوق......مستم آنگونه که یارای تماشایم نیست
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو.....تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده امترکیب طبایع چو بکام تو دمی است / رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است
با اهل خرد باش کا اصل تن تو/ گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو.....تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
با ساربان بگویید احوال آب چشمم/تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها...
صائب
با ساربان بگویید احوال آب چشمم/تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
در اين لحظه زرد
نخست موعظه ی پیر، صحبت این حرف است...
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید...
(حافظ)
شايد ارزش نان با تو برابر باشددل و دینم ، دل و دینم ببردست
بر و دوشش ، بر و دوشش ، بر و دوشش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش ، لب نوشش ، لب نوش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |