یاران چو گل به سایه ی سرو آرمیده اند........ما و هوای قامت با اعتدال تو[/QUOTE]نزديک مي شوي به من
فرسنگها در منی
در من خانه مي کني
در من حضور مي يابي
لحظه به لحظه
هرجا و هر کجا
توي انگشتهايم جاري مي شوي
و چه بی ذوق جهانی که مرا با تو ندید
رشته ای جنس همان رشته که بر گردن توست
چه سروقت مرا هم به سر وعده کشید
به کف و ماسه که نایابترین مرجان ها
تپش تبزده نبض مرا می فهمید