تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو.....تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده امترکیب طبایع چو بکام تو دمی است / رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است
با اهل خرد باش کا اصل تن تو/ گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو.....تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده امترکیب طبایع چو بکام تو دمی است / رو شاد بزی اگر چه بر تو ستمی است
با اهل خرد باش کا اصل تن تو/ گردی و نسیمی و غباری و دمی است
تا تو مراد من دهی کشته مرا فراق تو.....تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده ام
با ساربان بگویید احوال آب چشمم/تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
من از روییدن خار سر دیوار دانستم
که ناکس کس نمیگردد بدین بالا نشینی ها...
صائب
با ساربان بگویید احوال آب چشمم/تا بر شتر نبندد محمل به روز باران
در اين لحظه زرد
نخست موعظه ی پیر، صحبت این حرف است...
که از مصاحب ناجنس احتراز کنید...
(حافظ)
شايد ارزش نان با تو برابر باشددل و دینم ، دل و دینم ببردست
بر و دوشش ، بر و دوشش ، بر و دوشش
دوای تو دوای توست حافظ
لب نوشش ، لب نوشش ، لب نوش
دیریست که دلدار پیامی نفرستاددوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسر شتند وبه پیمانه زدند
در دستهای تودوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسر شتند وبه پیمانه زدند
بگذار زاهدان سیه دامان رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند
اینان که آفریده ی شیطانند
(فرخزاد)
تو نازک طبعی و طاقت نیاری
گرانی های مشتی دلق پوشان را...
(حافظ)
در رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن/من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رودنسیم باد صبا دوشم آگهی آورد//که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
در رفتن جان از بدن گویند هرنوعی سخن/من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود
در این خرقه بسی آلودگی هست//خوشا وقت قبای می فروشان
نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود
آنچه با خرقه ی زاهد می انگوری کرد
دلم بجو که قدت همچو سرو دلجوی است//سخن بگو که کلامت لطیف و موزون است
تا مطربان زشوق منت آگهی دهند
قول و غزل به ساز و نوا میفرستمت...
من مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک/چند روزیست قفسی ساخته اند از بدنمتیغ عرب برکنیم بر سر ترکان زنیم//چون لطفت برکشد بر خط لولی رقم
تیغ عرب برکنیم بر سر ترکان زنیم//چون لطفت برکشد بر خط لولی رقم
مهر برآور به جوش وز دل چنگ آن خروش//پر کن از عیش گوش پر کن از می شکم
من از بیگانگان هرگز ننالم/که با من هرچه کرد آن آشنا کردمهر برآور به جوش وز دل چنگ آن خروش//پر کن از عیش گوش پر کن از می شکم
دردم از یارست و درمان نیز هممن از بیگانگان هرگز ننالم/که با من هرچه کرد آن آشنا کرد
ما ز در یا ییم و دریا می رویم/ما ز بالاییم و بالا می رویمدردم از یارست و درمان نیز هم
دل فدای او شد و جان نیز هم....
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من است/که به پیمانه کشی شهره شدم روز الستما ز در یا ییم و دریا می رویم/ما ز بالاییم و بالا می رویم
تا تو وصال من دهی کشته مرا فراق تو/تا تو به داد من رسی من به خدا رسیده اممطلب طاعت و پیمان و صلاح از من است/که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |