دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدیا رب این ایینه حسن چه جوهر دارد
که در و اه مرا قوت تاثیر نبود...
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآیدیا رب این ایینه حسن چه جوهر دارد
که در و اه مرا قوت تاثیر نبود...
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...یا تن رسد به جانان یا جان زتن برآید
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاثدوش می امد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزه ای شوخته بود...
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاث
دین و دل بردند و قصد جان کنند........ الغیاث از جور خوبان الغیاث
.خودم میگم.................ثوابت باشد اي داراي خرمن$$$$$$$$$$$اگر رحم كني بر خوشه چيني
.خودم میگم.................ثوابت باشد اي داراي خرمن$$$$$$$$$$$اگر رحم كني بر خوشه چيني
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...............واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
یارب این بچه ترکان چه دلیرند به خون
که به تیر مژه هر لحظه شکاری گیرند....
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند...............واندرآن ظلمت شب آب حیاتم دادند
درد ما را نیست پایان الغیاث...هجر ما رانیست پایان الغیاثثواب روزه و حج قبول آن کس برد//که خاک میکده عشق را زیارت کرد
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارادوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتندو به پیمانه زدند........
دل مي رود زدستم صاحب دلان ...دردا كه راز پنهان خواهد شد اشكارا
ده روز مهر گردون افسانه است وافسون ....نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارااسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند...
ده روز مهر گردون افسانه است وافسون ....نيكي به جاي ياران فرصت شمار يارا
در شگفتم كه در اين مدت ايام فراق...بر گرفتي زحريفان دل ودل مي دادت..اتش ان نیست که بر شعله او خندد شمع
اتش انست که در خرمن پروانه زدند...
در شگفتم كه در اين مدت ايام فراق...بر گرفتي زحريفان دل ودل مي دادت..
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار..........كه توسني چو فلك رام تازيانه توست$تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است....
تو خود چه لعبتي اي شهسوار شيرين كار..........كه توسني چو فلك رام تازيانه توست$
در هجر تو گر چشم مرا اب روان است....گو خون جگر ريز كه معذور نماندستترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود...
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود...
یکی تیغ داند زدن روز کار.........یکی را قلم زن کند روزگارسلام
دهد نطفه را صورتی چون پری // که کرده ست بر اب صورتگری
یکی تیغ داند زدن روز کار.........یکی را قلم زن کند روزگار
رواق منظر من آشیانه ی توست
کرم نما و فروذ آی که خانه خانه ی توست....
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او
زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
داده پیغام که یک بوسه ترا بخشم لیک........آنکه قانع بود از بوسه به پیغام کجاست
تو آن جايي
و من اين جا
در اين فكر
كه تا چه حد دوستت دارم
در اين فكر
كه تا چه حد برايم با ارزشي
تابـش جان يافــت دلـم وا شد و بشکافـت دلم
اطـلــس نو بافت دلم دشمن اين ژنده شدم
تابـش جان يافــت دلـم وا شد و بشکافـت دلم
اطـلــس نو بافت دلم دشمن اين ژنده شدم
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم.....لطفها می کنی ای خاک ردت تاج سرم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |