مشاعرۀ سنّتی

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شب آمد و باز رفتم اندر غم دوست
هم بر سر گریه‌ای که چشمم را خوست

از خون دلم هر مژه‌ای پنداری
سیخیست که پارهٔ جگر بر سر اوست
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تا چشم دل به طلعت آن ماه منظر است
طالع مگو که چشمه خورشید خاورست

استاد شهریار
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو با قلب ویرانه ی من چه کردی
ببین عشق دیوانه ی من چه کردی
در ابریشم عادت آسوده بودم
تو با حال پروانه ی من چه کردی…
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یاد باد آن که چو چَشمت به عِتابم می‌کُشت
مُعْجِزِ عیسَویَت در لبِ شِکَّرخا بود

حافظ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
در دیر مغان آمد، یارم قدحی در دست
مست از می و میخواران از نرگس مستش مست



حافظ
 

Elliott

کاربر بیش فعال
تو را در آینه دیدن جمال طلعت خویش

بیان کند که چه بودست ناشکیبا را

بیا که وقت بهارست تا من و تو به هم

به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را


سعدی
 

Elliott

کاربر بیش فعال
آتش عشق تو در جان خوش تر اسـت
جان ز عشقت آتش‌ افشان خوش تر اسـت


هر کـه خورد از جام عشقت قطره‌ اي
تا قیامت مست و حیران خوش تر اسـت

عطارنیشابوری
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
تو مبین که خاکم از خستگی و شکستگی‌ها
تو بخواه تا به سویت، ز هوا سبک‌تر آیم

«حسین منزوی»
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آن جا رفت از آن افزون نخواهد شد
خدا را محتسب ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بی‌قانون نخواهد شد

حافظ
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دامن مکش به ناز که هجران کشیده‌ام
نازم بکش که ناز رقیبان کشیده‌ام

شهریار
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالوده‌ام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پوشیدن
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
نالدم پای که چند از پی یارم بدوانی
من بدو میرسم اما تو که دیدن نتوانی

شهریار
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یارب این نو دولتان را با خر خودْشان نشان
کاین همه ناز از غلام ترک و استر می‌کنند
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

حافظ
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو سخن می گویی و خوبان عالم خامشند

لشکری خاموش به چون هست سلطان در سخن
 

Elliott

کاربر بیش فعال
ناحیت دل گرفت لشگر غوغای نفس
پس تو اگر عاشقی عاشق هشیار باش


نیست کس آگه که یار کی بنماید جمال
لیک تو باری به نقد ساخته ی کار باش


در ره او هرچه هست تا دل و جان نفقه کن
تو به یکی زنده‌ای از همه بیزار باش


گر دل و جان تو را در بقا آرزوست

دم مزن و در فنا همدم عطار باش

عطارنیشابوری
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
شنيدم قصد برگشت از سفر داري،خدا را شكر
شنيدم خواهي از رخ پرده برداري،خدا را شكر
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
روزه یک سو شد و عید آمد و دل‌ها برخاست
می ز خُمخانه به جوش آمد و می‌باید خواست

حافظ
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تجلی گه خود کرد خدا دیده ی ما را

در ایــن دیـده در آیید و ببینید خدا را
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست
چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست


حافظ
 

yas87

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
توانم وصف جور مرگ و صد دشوارتر زان لیک
چه گویم جور هجرت چون به گفتن در نمی‌آید
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا