مشاعرۀ سنّتی

[yas87]

ساقیا امشب صدایت با صدایم ساز نیست

یا كه من بسیار مستم یا كه سازت ساز نیست

ساقیا امشب مخالف می نوازد تار تو

یا كه من مست و خرابم یا كه تارت تارنیست​

 

[حميدرن]

تاکی به تمتای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
خواهد به سر آید شب هجران تو یا نه
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه

 

[naghmeirani]

هزار آیینه از دست دو عالم می‌برد صیقل
که یارب آن پری‌رو بر من بیدل دچار آید،

بیدل دهلوی

 

[yas87]

در این بازار عطاران مرو هر سو چو بی‌کاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد

ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد

 

[naghmeirani]

دارم امّیدِ عاطفتی از جنابِ دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست

 

[حميدرن]

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه.
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه.
پرکن قدح باده که معلومم نیست.
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه.

 

[yas87]

هردم از این باغ بری میرسد
نغزتر از نغزتری میرسد

 

[naghmeirani]

در هوایت بی قرارم روز و شب

سر ز کویت بر ندارم روز و شب

زان شبی که وعده کردی روز وصل

روز و شب را می شمارم روز و شب

حافظ

 

[*M.A*]

بر هم زدم از ذوق اسیری پر و بالی
ور نه سر پرواز ز کنج قفسم نیست..
‏

 

[naghmeirani]

• تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
  به زبان خود بگویی که به حسن بی نظیرم

سعدی

 

[*M.A*]

منو قضاوتم نکن، که خیلی ساده می شکنم
از واژه ها تبر نساز، زخم نزن رو بدنم

 

[naghmeirani]

منم آن شکسته‌ سازی که توام نمی نوازی
که فغان کنم ز دستی که گسسته تار ما را

سیمین بهبهانی

 

[yas87]

آه...ای دل غمگین که به این روز فکندت ؟

فریاد که از یاد برفت آن همه پندت​

 

[naghmeirani]

تو کافر دل نمی‌بندی نقاب زلف و می‌ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دل‌سِتان ابرو

حافظ

 

[yas87]

وه چه شود اگر شبی بر لب من نهی لبی
تـا به لب تو بسپرم جان بـه لب رسيده را

 

[naghmeirani]

آنک بی‌باده کند جان مرا مست کجاست
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست

و آنک سوگند خورم جز به سر او نخورم
و آنک سوگند من و توبه‌ام اشکست کجاست

مولانای جان

 

[yas87]

تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را

 

[naghmeirani]

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما می‌کنی
خاری به خود می‌بندی و ما را ز سر وا می‌کنی

استاد شهریار

 

[yas87]

یاد وصال می کنم، دیده پر آب می شود
شرح فراق می کنم، سینه کباب می شود

 

[naghmeirani]

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

سعدی

 

[yas87]

تو چه دانی دل من بی تو چه حالی دارد
خواب راحت نکند آنکه خیالی دارد

 

[naghmeirani]

دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
نه دگر امید دارد که رها شود ز بندت

سعدی

 

[yas87]

تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت

حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی

 

[naghmeirani]

یارم چو قدح به دست گیرد
بازارِ بُتان شکست گیرد

حافظ

 

[yas87]

دلم از درد تنهایی گرفته
مقیم شهر غم یاری ندارد

 

[naghmeirani]

دیدی که یار، جز سَرِ جور و ستم نداشت
بشکست عهد، وز غمِ ما هیچ غم نداشت

 

[yas87]

تنگ شد از غم دل جای به من
یک دل و این همه غم وای به من

 

[naghmeirani]

نسیم صبح سعادت بدان نشان که تو دانی
گذر به کوی فلان کن در آن زمان که تو دانی

حافظ

 

[yas87]

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان

دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
یعنی آن جان ز تن رفته به تن بازرسان

ماه و خورشید به منزل چو به امر تو رسند
یار مه روی مرا نیز به من بازرسان

 

[naghmeirani]

نفسِ بادِ صبا مُشک فشان خواهد شد
عالَمِ پیر دگرباره جوان خواهد شد

حافظ