دل به مستانه ترین شیوه ی شب بسپاریمیاد باد آن که نَهانَت نظری با ما بود
رَقَمِ مِهرِ تو بر چهرهٔ ما پیدا بود
حافظ
تو در بزم من این آوازه ی مستی به خود بستیمردم دیدهٔ ما جز به رُخَت ناظر نیست
دل سرگشتهٔ ما غیرِ تو را ذاکر نیست
تنم افتاده ، خونين زير اين آواز شب ، امامدامم مست میدارد نسیمِ جَعدِ گیسویت
خرابم میکند هر دَم، فریبِ چشمِ جادویت
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهترویِ تو کس ندید و هزارت رقیب هست
در غنچهای هنوز و صدت عندلیب هست
حافظ
از ره چشم ستوری منگر اندر بوستانتو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را
تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
کآدمیزاده نباشد به چنین زیبایی
سعدی
در کوی ما شکسته دلی میخرند وبسدرختِ دوستی بنشان که کامِ دل به بار آرد
نهالِ دشمنی بَرکَن که رنج بیشمار آرد
حافظ
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |