ترا گزید دل من،مرا گزید غم تو
به حال من نظری کن ،که مردم از ستم تو
هشیار قدم بر سر خاکم بگذارید
مستم بر این مست چو بیگانه میاید
دوستان عيب كنندم كه چرا دل به تو دادم
بايد اول به تو گفتن كه چنين خوب چرايي
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
..
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
نزدیک تو می آیم، بوی بیابن می شنوم
به تو می رسم، تنها می شوم
کنار تو تنهاتر شده ام
از تو تا اوج تو، زندگی من گسترده است
از من تا من، تو گسترده ای
تا هشيارم طرب ز من پنهانست
چون مست شدم در خردم نقصانست
حاليست ميان مستي و هشياري
من بنده آن كه زندگاني آنست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |