نشسته ام در انتظار اين غبار بي سوار
دريغ كز شبي چنين سپيده سر نميزند
گذرگهي ست پر ستم كه اندر او به غير غم
يكي صلاي آشنا به رهگذر نميزند
دلي كز عشق در دام نهنگ است
ز جست و جوي كاماش، پاي لنگ است
تا بهار زندگی آمد بیا آرام جان
تا نسیم از سوی گل آمد بیا دامن کشان
چون سپندم بر سر آتش نشان بنشین دمی
چون سرشکم در کنار بنشین نشان سوز نهان
دیشب مثال رویت تمثیل ماه کردم
تو به ز ماه بودی من اشتباه کردم![]()
ميان مهربانان کی توان گفتالبته با ت بايد شروع ميكرديد!
من مي نه ز بهر تنگدستي نخورم
يا از غم رسوايي و مستي نخورم
من مي ز براي خوشدلي ميخوردم
اكنون كه تو بر دلم نشستي نخورم
ميان مهربانان کی توان گفت
که يار ما چنين گفت و چنان کرد
عدو با جان حافظ آن نکردی
که تير چشم آن ابروکمان کرد
تاب بنفشه ميدهد طره مشك ساي تو
پرده غنچه ميدرد خنده دلگشاي تو
اي گل خوش نسيم من بلبل خويش را مسوز
كز سر صدق ميكند شب همه شب دعاي تو
![]()
یار با هرکسی سری دارد
سر به پیوند من فرو نارد
این چنین شرط دوستی باشد
که بخواند به لطف و بگذارد
در دیر میزدم من که ندا زدر در امدموج ز خود رفته رفت
ساحل افتاده ماند .
اين، تن فرسوده را،
پاي به دامن كشيد؛
و آن سر آسوده را،
سوي افق ها كشاند .
مشیری
نیستیم از دوریت با داغ حرمان نیستیمیارب چه دلست این و چه خو دارد این
در جستن او چه جستجو دارد این
بر خاک درش هر نفسی سر بنهد
خاکش گوید هزار رو دارد این
مولوی
یوسفی دیگر بدست اریم وحشی قحط نیستمن ذره بدم ز کوه بیشم کردی
پس مانده بدم از همه پیشم کردی
درمان دل خراب و ریشم کردی
سرمستک و دستک زن خویشم کردی
یک چند به کودکی به استاد شدیممائیم در این زمان زمین پیمائی
بگذاشته هر شهر به شهر آرائی
چون کشتی یاوه گشته در دریائی
هر روز به منزلی و هرشب جائی
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |