مشاعرۀ سنّتی

shanli

مدیر بازنشسته
زاهد بودم ترانه گویم کردی
سر فتنه‌ی بزم و باده‌جویم کردی
سجاده‌نشین با وقارم دیدی
بازیچه‌ی کودکان کویم کردی




این شکلکه دچار آشفتگی مفرط شده نظری جان!:D
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ديريست كان سرود خدائي را
در گوش من به مهر نميخواني
دانم كه باز تشنه خون هستي
اما ..بس است اين همه قرباني

خوش غافلي كه از سر خود خواهي
با بنده ات به قهر چها كردي
چون مهر خويش در دلش افكندي
او را از هرچه داشت جدا كردي
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز

ياران جهان را همه از كه تا مه
ديديم به تحقيق در اين ديه از ده
با همدگر اختلاط چون بند قبا
دارند ولي نيند خال ز گره
:gol:
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
همه شب تا سحر ميدوختم با تارهاي نرم ابريشم
هزاران نقش رويايي بر آنها رد خيال خويش
و چون خاموش مي افتاد برهم پلكهاي داغ و سنگينم
گياهي سبز ميروئيد در مرداب روياهاي شيرينم
ز دشت آسمان گوئي غبار نور برميخاست
گل خورشيد مي آويخت بر گيسوي مشكينم
نسيم گرم دستي حلقه ايي را نرم مي لغزاند
در انگشت سيمينم
.
 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادمانی در بهشت
او می گشاید، او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
 

snazari

عضو جدید
کاربر ممتاز
ما را چه غم که شیخ شبی در میان جمع
بر رویمان ببست به شادمانی در بهشت
او می گشاید، او که به لطف و صفای خویش
گویی که خاک طینت ما را ز غم سرشت
ترسم که صرفه ای نبرد روز بازخواست

نان حلال شیخ ز اب حرام ما

حافظ
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ای که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری

چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دلخسته گران می‌داری
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تنها نه کاسه ی سر ما کوزه میشود
این کاسه کوزه، بر سر دنیا شکسته است
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
لباس ظلم، نه زیبا بود به قامت عدل
خیال کج به دل راستان نمی آید
 

Mehr noosh

عضو جدید
دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت

ابر چشمم بر رخ از سودای دل سيلاب داشت
 

kachal63

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تا ماه رسیده آهم امشب
آه ار نرسد به ماهم امشب
بی ماه رخش نخفته چشمم
ای ماه توئی گواهم امشب
 

ra121

عضو جدید
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش!
:heart:
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز

شوان استارگان يك‌يك شمارم
براهت تا سحر در انتظارم
پس از نيمه شوان كه ته نيايي
زديده اشك چون باران ببارم
 

bekhand_nazanin

عضو جدید
شوان استارگان يك‌يك شمارم
براهت تا سحر در انتظارم
پس از نيمه شوان كه ته نيايي
زديده اشك چون باران ببارم

من آن پیرم که شیران را به بازی در نمی گیرم

تو آهو وش چنان شوخی که با من میکنی بازی...
 

گلابتون

مدیر بازنشسته
ديده ام سوي ديار تو و در كف تو
از توديگر نه پيامي نه نشاني
نه به ره پرتو مهتاب اميدي
نه به دل سايه اي از راز نهاني
 
  • Like
واکنش ها: floe

floe

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ديده ام سوي ديار تو و در كف تو
از توديگر نه پيامي نه نشاني
نه به ره پرتو مهتاب اميدي
نه به دل سايه اي از راز نهاني
یا رب سببی ساز که یارم به سلامت
بازآید و برهاندم از بند ملامت

خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا