مشاعرۀ سنّتی

anahita shams

عضو جدید
کاربر ممتاز
دنبال آن مسافر از ضعف و ناتوانی
برخیزم و نشینم چون گرد تا به منزل

لب فرو بستم رهــی، بی روی ِ گلچــــین و امــــــــیر
در فــــراق هـمــــــنوایــان، از نــــــوا افــــــتــاده ام
 

بارون

کاربر فعال
با من بگو تا کیستی, مهری؟ بگو, ماهی؟ بگو
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشکی؟ بگو، آهی؟ بگو

راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن
دیگر بگو از جان من, جانا چه می‌خواهی؟ بگو

گیرم نمی‌گیری دگر, زآشفته ی عشقت خبر
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو

ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر کس مرو
گویی که دانم, پس مرو، گر آگه از راهی بگو

غمخوار دل ای مه نیی, از درد من آگه نیی
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو ؟

بر خلوت دل سرزده یک شب درآ ساغر زده
آخر نگویی سرزده, از من چه کوتاهی بگو؟

من عاشق تنهایی‌ام سرگشته شیدایی‌ام
دیوانه‌ای رسوایی‌ام, تو هرچه می‌خواهی بگو(مهرداد اوستا):gol:
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می​کنند
چون به خلوت می​روند آن کار دیگر می​کنند
دیر آمدی ای نگار سرمست
زودت ندهیم دامن از دست
برآتش عشقت آب تدبیر
چندان که زدیم باز ننشست
 

بارانی

عضو جدید
کاربر ممتاز
ترک خواهش را حیات جاودانی لازم است
آبرو چون جمع گردد آب حیوان می شود
 

ARAMESH

مدیر راهنمای سایت
مدیر تالار
ترک خواهش را حیات جاودانی لازم است
آبرو چون جمع گردد آب حیوان می شود
دل از ما برد و روی از ما نهان کرد
خدا را با که این بازی نتوان کرد
شب تنهاییم در قصد جان بود
خیالش لطف های بی کران کرد
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
در گیر و دار مستی دیشب ربود از من دلی
چشمش گواهی می دهد ابروش حاشا می کند
ديد موري در رهي پيلي سترگ
گفت بايد بود چون پيلان بزرگ


 

mr.mehrdad

عضو جدید
لب فرو بستم رهــی، بی روی ِ گلچــــین و امــــــــیر
در فــــراق هـمــــــنوایــان، از نــــــوا افــــــتــاده ام

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگی ام را بچرد
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
لب فرو بستم رهــی، بی روی ِ گلچــــین و امــــــــیر
در فــــراق هـمــــــنوایــان، از نــــــوا افــــــتــاده ام

من در این تاریکی فکر یک بره روشن هستم
که بیاید علف خستگی ام را بچرد



در خواب دوش پيري در كوي عشق ديدم
با دست اشارتم كرد كه عزم سوي ما كن
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوش ز درد دل مها تا به سحر نخته‌ام
زآنك تو مكر دشمنان در حق من شنيده‌اي


:gol:

 

azadeh_arch _eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم گرفته...
دلم عجيب گرفته است
چرا گرفته دلت چرا؟
مثل اينكه تنهايي؟
چقدر هم تنها......
دچار يعني عاشق...
و فكر كن كه چه تنهاست اگر كه ماهي كوچك دچار ابي درياي بيكران باشد...
 

sensor

عضو جدید
دوش ز درد دل مها تا به سحر نخته‌ام


زآنك تو مكر دشمنان در حق من شنيده‌اي


:gol:

آن شب که دگر باده خوری نوش مرا کام نداد
با حال خوشی رو به سر کوی رخت چرخاندم

اما تو دگر با من عاشق ننشستی
رفتی و با یار دگر عهد بستی :cool:


;)
 

نازي_مو

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو
کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم
کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم
شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بر ديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

مولانا​
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
شکر کند کاغذ تو از شکر بی حد تو
کامد او در بر من ، با وی ماننده شدم
شکر کند خاک دژم ، از فلک و چرخ بخم
کز نظر و گردش او نور پذيرنده شدم
شکر کند چرخ فلک ، از ملک و ملک و ملک
کز کرم و بخشش او روشن و بخشنده شدم
شکر کند عارف حق کز همه بر ديم سبق
بر زبر هفت طبق ، اختر رخشنده شدم

مولانا​


مرا در دامها بسيار بستند
ز بالم كودكان پرها شكستند
گه از ديوار سنگ آمد گه از در
گهم سر پنجه خونين شد گهي سر
:gol:



 

*زهره*

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
مردیم دور از روی تو در خانه مانی تا به کی؟
بیرون خرام آخر گهی، گل گشت بازاری بکن
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا