مشاعرۀ سنّتی

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم
این درد نهان سوز نهفتن نتوانم

با درود

ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم
محراب را به سجده بتخانه برده‌ایم
خمها چو فیل مست سر خود گرفته‌اند
از بس که درد سر سوی میخانه برده‌ایم
 
آخرین ویرایش:

mahsa1984

عضو جدید
با درود

ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم
محراب را به سجده بتخانه برده‌ایم
خمها چو فیل مست سر خود گرفته‌اند

از بس که درد سر سوی میخانه برده‌ایم
دوش از جناب آصف پی بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
 

mahsa1984

عضو جدید
با درود

ما توبه را به طاعت پیمانه برده‌ایم
محراب را به سجده بتخانه برده‌ایم
خمها چو فیل مست سر خود گرفته‌اند

از بس که درد سر سوی میخانه برده‌ایم
دوش از جناب آصف پیک بشارت آمد
کز حضرت سلیمان عشرت اشارت آمد
 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درود

دوش مرا عشق تو از جامه برا نگیخت
بی عدد از دیدگانم اشگ فرو ریخت

ته کت نازنده چشــمان سرمه سائی
ته کت زیبنـــــــــده بالا دلـــــــــــربایی
ته کت مشـــکین دو گیسو در قفائی
بمــــــو واجی که ســـــرگردان چرائی
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
ته کت نازنده چشــمان سرمه سائی
ته کت زیبنـــــــــده بالا دلـــــــــــربایی
ته کت مشـــکین دو گیسو در قفائی
بمــــــو واجی که ســـــرگردان چرائی

با درود

یادگار من دلخسته مسکین با تو

آن دل شیفته حالست نکو میدارش

 

m2002k

عضو جدید
کاربر ممتاز
با درود

یادگار من دلخسته مسکین با تو

آن دل شیفته حالست نکو میدارش

پیــش لب و زلفـش ای دل از حیرانی
چون ابروی شـــوخ او مکن پیشـــانی
ســـــودا زدگی زلــــــف او می‌بیـــنی
باریک مزاجــــــــی لبش میـــــــدانی
 

magsod

كاربر فعال مهندسی كامپیوتر
کاربر ممتاز
دانی که من به عالم،تنها سنی سیور من
گر پیش من نیایی ،اندر غمت اولر من
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یارا دلم کسی به غیر رخت را نظر نکرد

غم ها بدیدم و غم زدگان ر ا خبر نکرد



دورتر از چشمة خورشيدها؛

برتر از اين عالم بي‌انتها؛

باز هم بالاتر از عرش خدا

عرصة پرواز مرغ فكر ماست »



"فریدون مشیری"
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
من رفتنی ام ، پرنده ها می میرند
همواره تو زنده ای تو ، پرواز ترین!



[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]نی محزون مگر از تربت فرهاد دمید[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif]که کند شکوه زهجران لب شیرینی[/FONT]
[FONT=Tahoma, Arial, Helvetica, sans-serif][/FONT]​
 

naghmeirani

مدیر ارشد
عضو کادر مدیریت
مدیر ارشد
یارب در خلق، تکیه گاهم نکنی


محتاج گدا و پادشاهم نکنی



[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یار با غیر و غم عشق در آغوشــم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif] مـــرگ صــد بار به از زنــدگی دوشــــم بود [/FONT]​
[FONT=arial, helvetica, sans-serif][/FONT]​
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]یار با غیر و غم عشق در آغوشــم بود [/FONT]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]مـــرگ صــد بار به از زنــدگی دوشــــم بود [/FONT]​

با درود

دو چشم شوخ تو با یکدیگر نمی سازند
که در خرابی هم یکدلند میخواران
 

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با درود

مرادخویش بگذارم همان دم
مراددلبر خودکام گیرم

مرد نبود همه هر کس که نر است
ای بسا ماده زنر مرد تر است
صحبت از ماده و نر بودن نیست
زن مردانه تر از مرد بسی است
گر به بازار و یا خانه زید
آن بود مرد که مردانه زید
ای بسا ماده که نر گردانند
پیرزن لیک جوان مردانند
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
مرد نبود همه هر کس که نر است
ای بسا ماده زنر مرد تر است
صحبت از ماده و نر بودن نیست
زن مردانه تر از مرد بسی است
گر به بازار و یا خانه زید
آن بود مرد که مردانه زید
ای بسا ماده که نر گردانند
پیرزن لیک جوان مردانند

با درود


درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
 
  • Like
واکنش ها: sh85

sh85

مدیر بازنشسته
کاربر ممتاز
با درود


درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند

جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند

دلی دارم که دریای جنونه
اسیر عاشق نامهربونه
نمی دونم چرا این یار جونی
غمش با من دلش با دیگرونه
 

saeed99

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی دارم که دریای جنونه
اسیر عاشق نامهربونه
نمی دونم چرا این یار جونی
غمش با من دلش با دیگرونه

با درود

هان و هان راه خویش گیر و برو
به دم مار خفته پا مگذار

هاتف
 

russell

مدیر بازنشسته
دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟
مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود: ايست
باد را فرمود: بايد ايستاد؟
آنكه دستور زبان عشق را
بي گزاره در دهان ما نهاد
خوب مي دانست تيغ تيز را
دركف مستي نمي بايست داد
 

samira_...

عضو جدید
دست عشق از دامن دل دور باد!
مي توان آيا به دل دستور داد؟
مي توان آيا به دريا حكم كرد
كه دلت را يادي از ساحل مباد؟
موج را آيا توان فرمود: ايست
باد را فرمود: بايد ايستاد؟
آنكه دستور زبان عشق را
بي گزاره در دهان ما نهاد
خوب مي دانست تيغ تيز را
دركف مستي نمي بايست داد
در زمان شاه عباس کبير
بود خياطي نه مثل ما فقير

 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا