تار و پودِ هستیم بر باد رفت، اما نرفتآرزويم اين است:نرود اشك به چشمت هرگز مگر از شوق زياد...
نرود لبخند از عمق نگاهت هرگز، و به اندازه هر روز تو عاشق باشي، عاشق آنكه تورا ميخواهد و به لبخند تو از خويش رها مي گردد، آرزويم اين است...
تار و پودِ هستیم بر باد رفت، اما نرفت
عاشقی ها از دلم،دیوانگی ها از سرم
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانیمیرم اندر بر آن دلبر طناز همی
که دوصد کشته به هر گوشه ی دنیا دارد
دریاب که ایامِ گل و صبحِ جوانی
چون برق کند جلوه و چون باد گریزد
دست بر زلف مزن شهپر آشوب مکن
بیش از این عشوه به کار من محجوب مکن
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
در آن زمان که گل و لاله خوش به سبز بر آید
چو گل به سبزه در آیی و من کنار تو باشم
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از پیش یار من مسلمان وار می آید
مسلمانان مسلمانان مسلمانی ز سر گیرید
که کفر از پیش یار من مسلمان وار می آید
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود و لیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وانجا به نیکنامی پیراهنی دریدن
در باغ خون به اشک شقایق وضو گرفت
آن شیردل که با هنر عشق خو گرفت
نیست در این شهر دلبری
که ببرد دل ما را
تنها نه من به قید تو درمانده ام اسیر
کز هر طرف شکسته دلی مبتلای توست
قومی هوای نعمت دنیا همی پزند
قومی هوای عقبی و ما را هوای توست
تهمتن یکی گرز زد بر سرش
که خم گشت بالای که پیکرش
شد زمين مست ، آسمان مست ، بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
تو زمزمه ي چنگ و عود مني
نغمه خفته در تار و پود مني
تو باده ي جام و سبوي مني
مايه هستي و هاي و هوي مني
یادم آرد روز باران
گردش یک روز دیرین
خوب و شیرین
توی جنگلهای گیلان
کودکی ده ساله بودم
من بودم و دوش آن بــت بنــــده نواز
از من همه لابه بود و از وي همه ناز
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد
شـب را چــکـنم حـديـــث ما بود دراز
من بودم و دوش آن بــت بنــــده نواز
از من همه لابه بود و از وي همه ناز
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيد
شـب را چــکـنم حـديـــث ما بود دراز
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |