مهری، که تو را از تو رهانَد، عشق است
لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است
لطفی، که تو را بدو رساند، عشق است
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدمیک شب برایش تا سحر “گلپونه ها” خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه می دانست
فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
“من مانده ام تنهای تنها” را نمی دانست...
ناچار به مرگم؛ ته اين قصه بيا و
يک معجزه در قسمت پايانى من باش...
آمدي چشم گشودي و خزانم كرديشب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکساران ساحل ها
آمدي چشم گشودي و خزانم كردي
اولين شاعر چشمان وزانم كردي!!
مرا چشمیست خون افشان ز دست آن کمان ابرویاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |