مشاعرۀ سنّتی

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
و نشسته ام مسافر شبی از سفر بیایی
زفراق دل ندارم چه بگویم از جدایی
همه شب سپرده ام دل به ترانه های حافظ
به خیال آنکه شاید به تفالم
بیایی

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شب برایش تا سحر “گلپونه ها” خواندم
تنها به لبخندی مرا دیوانه می دانست

فردای آن شب رفت فهمیدم که معنای
“من مانده ام تنهای تنها” را نمی دانست...
تا صبحدم به یاد تو شب را قدم زدم
آتش گرفتم از تو و در صبحدم زدم

با آسمان مفاخره کردیم تا سحر
او از ستاره دم زد و من از تو دم زدم ...

 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
مثل هر شب هوس عشق خودت زد به سرم
چنــد ساعت شده از
زندگیــــم بی خبرم

این همه فاصله ، ده جاده و صد ریل قطار
بال پــرواز دلـــم کــــو که به سویت بپرم؟

از همان لحظه که تو رفتی و من ماندم و من
بین این قافیــه ها گــم شده و در به درم

تا نشستم غزلی تازه سرودم که مگر
این همه فاصله کوتـــاه شود در نظرم

بسته بسته
کدئین خوردم و عاقل نشدم
پدر عشـــق بسوزد کـــه درآمد پدرم

بی تو دنیا به درک، بی تو جهنم به درک
کفــر مطلق شده ام دایره ای بی وَتَرم

من خدای غزل ناب نگاهت شده ام
از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم



 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
از غم بي كسي ام دلسردم
بي تو با خاطره ها سر كردم

عاقبت قصه ي تنهايي را
در سكوت سينه از بَر كردم

اي نفس هاي پُر از عطر سكوت
با شما تا خود ِ غم همدردم

سر به زانوي نگاهم زده اشك
كوه نتـهاي غرورم ، مَردَم

 

یورال

عضو جدید
منع خویش از گریه و زاری نمی آید ز من
طفل اشکم خویشتن‌داری نمی آید ز من

با گل و خار جهان یک رنگم از روشندلی
صبح سیمینم سیه روزی نمی آید ز من

آتشی بویی ز دلجویی نمی آید ز تو
چشمه ام کاری بجز زاری نمی آید زمن
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا