مشاعرۀ سنّتی

[JASMIN.S]

یا رب این نودولتان را بر خر خودشان نشان
کاین. همه ناز از غلام ترک و استر می کنند

 

[حميدرن]

دریای دل از لطفش پرخسرو و پرشیرین

وز قطره اندیشه صد گونه گهر سازد


آن جمله گهرها را اندرشکند در عشق

وان عشق عجایب را هم چیز دگر سازد


شمس الحق تبریزی چون شمس دل ما را

در فعل کند تیغی در ذات سپر سازد

 

[JASMIN.S]

دور شو از برم ای واعظ و بیهوده مگوی
من نه آنم که دگر گوش به تزویر کنم

 

[*zahedan]

دل من تنگ شــده، سیـر نگاهت بکنم
با دو چشم سیه‌ام، عاشق راهت بکنم

میشود هم قدمم باشی و در بدو ورود
روی شطرنج دلــم مهره‌ی شاهت بکنم

 

[*ABER*]

من همه در حکم توام تو همه در خون منی
گر مه و خورشید شوم من کم از آنم که تویی...

 

[*zahedan]

يارم شدي با آس دل ، دل مشترك داري مگر ؟
در رسم حكم زندگي ، قصد كمك داري مگر ؟

 

[حميدرن]

روزی که حریفان برفتند پی هرکار
حاجی سوی مسجد شد و من جانب خمار
او یار طلب کرد و من جلوه گه یار
یعنی که تو را می طلبم خانه به خانه

 

[*zahedan]

همچو زنداني در اين غـربت گرفتارم رفيق
كوه دردي از غم و غصه به سر دارم رفيق

روز و شب غم ها انيس درد پنهانم شدند
بي قرارم سر به دامان كه بگـذارم رفيق

 

[*ABER*]

قراری بسته ام با می فروشان
که روز غم به جز ساغر نگیرم...

 

[حميدرن]

ماه فرو ماند از جمال محمد
سرو نباشد به اعتدال محمد

 

[Sahar Gh]

دلا خو کن به تنهایی
که از تن ها بلا خیزد

 

[حميدرن]

درخت تو گر بار دانش بگیرد
به زیر آوری چرخ نیلوفری را

 

[Sahar Gh]

این درگه ما درگه نومیدی نیست
صدبار اگر توبه شکستی بازآ

 

[حميدرن]

ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده

 

[IRANIAN VOCAL]

ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده

هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است .......................... این گدا بین که چه شایسته ی اِنعام افتاد

 

[me.fatima]

در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمی‌پسندی تغییر کن قضا را

 

[حميدرن]

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

 

[gelayor14]

ای ساربان آهسته ران کارام جانم می رود
وان دل که با خود داشتم با دلستانم می رود

دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد

 

[Sahar Gh]

دوش در حلقه ی ما قصه ی گیسوی تو بود
تا دل شب سخن از سلسله ی موی تو بود

 

[*ABER*]

دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن...

 

[old eng]

دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن...

نالم چو نای من اندر حصار نار
پستی گرفت همت من زین بلند جای

 

[*zahedan]

يا مرا در بر بگير و ساز دل آغاز کن
يا فرو بگذار و ما از سر دل باز کن

يا به خاموشي صدايم کن، بگو ياد مني
يا فراموشم کن و در پرده ات، اين راز کن

 

[حميدرن]

نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد
عالم پير دگر باره جوان خواهد شد

 

[Sahar Gh]

در ناامیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است

 

[*ABER*]

تویی دریا منم ماهی چنان دارم که میخواهی
بکن رحمت بکن شاهی که از تو مانده ام تنها...

 

[حميدرن]

از تو ای دوست نگسلم پیوند

ور به تیغم برند بند از بند


الحق ارزان بود ز ما صد جان

وز دهان تو نیم شکرخند


ای پدر پند کم ده از عشقم

که نخواهد شد اهل این فرزند


پند آنان دهند خلق ای کاش

که ز عشق تو می‌دهندم پن

 

[me.fatima]

نمی‌توانم بی او نشست یک ساعت
چرا که از سر جان بر نمی‌توانم خاست

 

[Sahar Gh]

تو را نادیدن ما غم نباشد
که در خیلت بِه از ما کم نباشد

 

[*zahedan]

ديـر گاهي اسـت كه من مسـت نگاهـش شـده ام
عاشق و جان و به لب چهره ي ماهش، شده ام
پيشه ام نيست به جـز ... نغمه ي غم پردازي
من كه از روز ازل قمري چاهش، شده ام

 

[*ABER*]

من آن دیوانه ی بندم که دیوان را همی بندم
زبان عشق میدانم، سلیمانم به جان تو...