من که چون شمع از تف دل جانگدازی میکنمتمام عمر کشاندی مرا به سوی نگاهت
تمام عمر به سوی نشانه ای که ندارم...![]()
احسنتشاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده ی طلعت آن باش که آنی دارد
تا بود چنین بود و چنین است جهان
از حادثه دهر کرا بود امان
بلقیس اگر به ملک جاویدان رفت
جاوید تو مانی ای سلیمان زمان
شب همه بی تو كار من شكوه به ماه كردنست
روز ستاره تا سحر تیره به آه كردنســت
مرا عهدیست با جانان ک تا جان در بدن دارم
هواخواهان کویش را چو جان خویشتن دانم
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |