sorena-2500
عضو جدید
نظر در نامه میدارد ولی با لب نمیخواند
همیداند کز این حامل چه صورت زایدش فردا
وگر برگوید از دیده بگوید رمز و پوشیده
اگر درد طلب داری بدانی نکته و ایما
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
نظر در نامه میدارد ولی با لب نمیخواند
همیداند کز این حامل چه صورت زایدش فردا
وگر برگوید از دیده بگوید رمز و پوشیده
اگر درد طلب داری بدانی نکته و ایما
ای صاحب کرامت شکرانه ی سلامت
روزی تفقدی کن درویش بی نوا را
با اجازه این بار ترانه می نویسم اما به هرحال شعرش قشنگه!
از این عادت با تو بودن هنوز
ببین لحظه لحظم کنارت خوشه
همین عادت با تو بودن یه روز
اگه بی تو باشم منو میکشه
یوقتایی انقدر حالم بده
که می پرسم از هرکسی حالتو
یوقتایی حس می کنم پشت من
همه شهر میگرده دنبال تو
وقت صبوح شد بیار آن خورمه نقاب ار
از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را
ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق
در خوی خجلت افکند چشمهٔ آفتاب را
وقت سحر که بلبله قهقهه بر چمن زند
ساغر چشم من بخون رنگ دهد شراب را
تو به من خنديدي و نمي دانستيای عشق!چه دردی تو؟که درمانت نیست
ای جان!به چه زنده ای؟ که جانانت نیست
تو به من خنديدي و نمي دانستي
من به چه دلهره از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاك!
کم نمی گردد ز دریا هر چه بر دارد سحاب
چشم من تا می توانی گریه کن دریاست دل
"سید مرتضی عاملی"
لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ
عشقبازان چنین مستحق هجرانند
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دستدلم بی وصل ته شادی مبیناد
زدرد و محنت آزادی مبیناد
خراب آباد دل بی مقدم تو
الهی هرگز آبادی مبیناد
"بابا طاهر عریان"
دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند
آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشمدل عاشق ز گلگشت چمن آزردهتر گردد
که هر شاخ گلی دامی است مرغ رشته برپا را
"صائب تبریزی"
آتش بگیر، تا که بدانی چه میکشم
احساسِ سوختن، به تماشا نمیشود
عباس خیرآبادی
ای که میگویی طبیب قلبهای عاشقیدل منه بر اختر دولت که در هر صبحدم
مشرق دیگر بود خورشید عالمتاب را
"صائب تبریزی"
ای که میگویی طبیب قلبهای عاشقی
کاش دردم را نیفزایی، مداوا پیشکش
سجاد سامانی
شبنم ز باغبان نکشد منت وصال
معشوق در کنار بود پاک دیده را
"صائب تبریزی"
از این پنج شین روی رغبت متاب
شب و شاهد و شمع و شهد و شراب
صائب تبریزی
یکی درد و یکی درمان پسنددبسیار آشنا به نظر جلوه میکنی
ای گل مگر ز دیدهٔ من آب خوردهای؟
"صائب تبریزی"
یکی درد و یکی درمان پسندد
یک وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در شکست ماست حکمتها، که چون کشتی شکست
غرقهای را دستگیری میکند هر پارهای
"صائب تبریزی"
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیمیک ذره نسیم خاک پایت بوزید
زو گشت درین جهان همه حسن پدید
هر کس که از آن حسن یکی ذره بدید
بفروخت دل و دیده و مهر تو خرید
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی
شیخ بهایی
یار مردان خدا باش که در کشتی نوحیقینم حاصله که هرزه گردی
ازین گردش که داری برنگردی
بروی مو ببستی هر رهی را
بدین عادت که داری کی ته مردی
[FONT="]ای دم صبح خوش نفس نافه ی زلف یار کو[/FONT]یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
ای دم صبح خوش نفس نافه ی زلف یار کو
حسن فروشی گلم نیست تحمل ای صبا
اشکم که زمین از نم او آغشتست
دریست غواص فراوان گشتست
پیوسته چنانکه گویی اندر شستست
ریزان گویی ز رشته بیرون گشتست
تا بوده چَشم عاشق در راه یار بودهتوبه ام را بت مستی،به یکی جام شکست
اولین شیشه نبود اینکه در اسلام شکست
م. اخوان
هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است ............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتادتا بوده چَشم عاشق در راه یار بوده
بی آنکه وعده باشد در انتظار بوده
[FONT="]دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو[/FONT]هر دمش با منِ دلسوخته لطفی دگر است ............................. این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد
دلی از سنگ بباید به سر راه وداع ........................... تا تحمل کند آن روز که محمل بروددست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو
شمع سحر به خیرگی لاف ز عارض تو زد
دیدی دوباره مثل همان سالهای پیشدلی از سنگ بباید به سر راه وداع ........................... تا تحمل کند آن روز که محمل برود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |