مشاعرۀ سنّتی

hami_life

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو را من چشم در راهم
شباهنگام
در ان نوبت که می بندبه پای سرو کوهی دام
گرم یار اوری یا نه
من از یادت نمی کاهم
تو را من چشم در راهم
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
دست از طلب ندارم تا کام من برآید ....... یا تن رسد به جانا یا جان زتن درآید
 

sina1

عضو جدید
ای دل نگفتمت حذر از راه عاشقی

رفتی بسوز این همه آتش سزای توست
 

madonna

عضو جدید
دل از من برد وروی از من نهان کرد
خدارا با که این بازی توان کرد؟
حافظ
 

neda_eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل را شکست و مرتبه ی اخرش نبود
دیگر نشانه ای ز دل شاعرش نبود
گفتمچقدر می گذرد که ندیدمت
مکث و سکوت وبی خبری خاطرش نبود
 

uka

عضو جدید
تلاش بوسه نداریم چون هوسناکان // نگاه ما به نگاهی ز دور خرسند است
 

abfa

عضو جدید
ز خوف هجرم ایمن کن اگر امید آن داری
که از چشم بذاندیشان خدایت در امان دارد
 

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
در کوی نیک نامی مارا گذر ندادند ........ گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
 

massom11111

عضو جدید
کاربر ممتاز
در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
شب نشین کوی سربازان و رندانم چو شمع

اچیل سرعتو بردی بالاها

ای درگه اسلام پناه تو گشاده
بر روی جهان روزنه جان و در دل
 
آخرین ویرایش:

R@mtin.eng

عضو جدید
کاربر ممتاز
عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ ...... بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است
 

gh_engineer

عضو جدید
کاربر ممتاز
عمر نبود آن چه غافل از تو نشستم


باقی عمر ایستاده​ام به غرامت



سعدی
 

سرمد حیدری

مدیر تالارهای مهندسی شیمی و نفت
مدیر تالار
سرت سبزو دلت خوش باد جاوید........که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخن سربسته گفتی با حریفان......خدارا زین معما پرده بردار
 

EH_S

عضو جدید
تر یود زمین
رو به خدا گفتم:
جهنم چیست بهشت چیست.
خداگفت بیا با من تا به جهنم برویم
در اتاق، آدما هایی گرسنه ای را دیدم
اتاقی بود با یک دیگ پر از گوشت
افراد دور دیگ گرد نشسته بودند
هر کدام قاشقی در دست داشتندو در دیگ فرو میبردنند
قاشق ها دسته ی بزرگی داشتند
ان طور که غذا را نمی توانستند در دهان خودشان قرار دهند.
آنگاه وارد اتاق دیگر شدیم
مثل همان اتاق بود همان دیگ همان قاشق ها
اما همه خوشحال بودند
خدا لبخند زد وگفت:ابنجا انسان ها آموخته اند یکدیگر را دوست بدارند
آنها غذا را در دهان یکدیگر می گذارند.
((آن لندرز با کمی دخل و تصرف))
 

abfa

عضو جدید
تا چه خواهد کرد با ما آب و رنگ عارضت
حالیا نیرنگ نقشی خوش بر آب انداختی
 

EH_S

عضو جدید
آه
دیگر خیالم از همه سو راحت است
از فرطشادمانی
رفتم کنار پنجره،با اشتیاق678 بار هوا را که از غبار و بوی خاکروبه ولجن و..،منقبض شده بود
درون سینه ام فرو دادم
و زیر 678قبض بده کاری
و روی678تقاضای کارنوشتم:
فروغ فرخزاد
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا