چشم بانوشعرت ناقصه عزیز
مطلب طاعت و پیمان و صلاح از منِ مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست
حافظ
تا سرِ زلفِ تو در دست نسیم افتادست
دلِ سودازده از غصه دو نیم افتادست
چَشمِ جادویِ تو خود عینِ سَوادِ سحْر است
لیکن این هست که این نسخه سَقیم افتادست