ما در پیاله عکس رخ یار دیدهایم
اي بیخبر ز لذت شرب مدام ما
حافظ
اي بیخبر ز لذت شرب مدام ما
حافظ
در این زمانه که احساس مثل سابق نیستﺍﻭ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﭼﺸﻢ ﺗﺮﻡ ﻭﻟﯽ
ﺁﻭﺥ ﮐﻪ ﭘﻴﺶ ﭼﺸﻢ ﺩﻟﻢ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﻧﺒﻮﺩ
استاد شهریار
دی پیر میفروش که ذکرش به خیر بادتو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
اگر چراغ بمیرد صبا چه غم دارد
سعدی
دیر است که دلدار پیامی نفرستاددست در حلقهٔ آن زلفِ دوتا نتوان کرد
تکیه بر عهدِ تو و بادِ صبا نتوان کرد
حافظ
به دست تو تن من می شود کفن امروزدر هوایت بیقرارم روز و شب
سر ز پایت برندارم روز و شب
مولانا
تو می هراسی از شبح راه راه مرگز گریه مَردُمِ چشمم نشسته در خون است
ببین که در طلبت حالِ مَردُمان چون است
حافظ
در عشق توام نصیحت و پند چه سود؟یاد باد آن که صَبوحی زده در مجلسِ انس
جز من و یار نبودیم و خدا با ما بود
حافظ
دهروزه مِهر گردون، افسانه است و افسوندانی که چنگ و عود چه تَقریر میکنند؟
پنهان خورید باده که تَعزیر میکنند
حافظ
دور از تو شبیه م به یتیمی که به رویش
در جمع کسی سیلی محکم زده باشد
دور از ادب است اینکه بخندد لبت اما
دیوار دلت مشکی و ماتم زده باشد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |