مشاعرۀ سنّتی

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست

ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی

حافظ

یارب آن شاه وش ماه رخ زهره جبین​
در یکتای که وگوهر یکدانه کیست​
 
آخرین ویرایش:

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
تا با توام، از تو جان دهم آدم را
وز نور تو روشنی دهم عالم را
چون بی‌تو بوم، قوت آنم نبود
کز سینه به کام خود برآرم دم را
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
 

NiKi_

عضو جدید
اگر بر جای من غیری گزیند دوست حاکم اوست

حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم
مه من چراغ بفروز که نماند جز سیاهی
که جز از ره خیالت نروم به هیچ راهی

اصلا اشکالی نداره که یه تیکه از یه آهنگ باشه وقتی شعرش اینقد قشنگه:redface:
 

bid-majnoon

عضو جدید
مه من چراغ بفروز که نماند جز سیاهی
که جز از ره خیالت نروم به هیچ راهی

اصلا اشکالی نداره که یه تیکه از یه آهنگ باشه وقتی شعرش اینقد قشنگه:redface:


:gol:

یک عمر میشد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
 

NiKi_

عضو جدید
:gol:

یک عمر میشد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
من باشم و وی باشد و می باشد و نی...
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی..
من گه لب وی بوسم وی گه لب می..
من مست ز وی باشم و وی مست ز می..

مولانا جان
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
من باشم و وی باشد و می باشد و نی...
کی باشد و کی باشد و کی باشد و کی..
من گه لب وی بوسم وی گه لب می..
من مست ز وی باشم و وی مست ز می..

مولانا جان
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور





 

bid-majnoon

عضو جدید
یوسف گم گشته بازآید به کنعان غم مخور

کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور


ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن

وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور






رفتم مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهی به جز گریز برایم نمانده بود
 

NiKi_

عضو جدید
دردم از یار است و درمان نیز هم

دل فدای او شد و جان نیز هم





مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند
آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند

ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را
مستی که هر دو دست را پابند دامت می‌کند

مولانا جان




 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
مستی سلامت می‌کند پنهان پیامت می‌کند
آن کو دلش را برده‌ای جان هم غلامت می‌کند

ای نیست کرده هست را بشنو سلام مست را
مستی که هر دو دست را پابند دامت می‌کند

مولانا جان

دلا در عاشقی ثابت قدم باش

که در این ره نباشد کار بی اجر
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
وقت سحر است خیز ای مایه ناز

نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز


کانها که بجایند نپایند بسی

و آنها که شدند کس نمیاید باز
زندگاني گر کسي بي عشق خواهد من نخواهم
راستي بي عشق زندان است بر من زندگاني

شهريار
 

*محیا*

کاربر فعال مهندسی کشاورزی ,
کاربر ممتاز
یک عمر دویدیم و دویدیم و دویدیم
قدرِ نفَسی هم به رسیدن نرسیدیم

مرا شکستی و من باز با تو بد نشدم
نشد شبیه تو باشم, نشد, بلد نشدم

اگرچه شد بدی ات زخم بر دلم بزند
ولی نشد که خیال تو را به هم بزند
 

NiKi_

عضو جدید
آن کهنه درختم، که تنم زخمیِ برف است
حیثیتِ این باغ منم، خار و خسی نیست
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند
 

bid-majnoon

عضو جدید
تا سر زلف پریشان تو محبوب منست
روزگارم به سر زلف پریشان ماند
چه کند کشته عشقت که نگوید غم دل
تو مپندار که خون ریزی و پنهان ماند


در چشم کس وجود ضعیفم پدید نیست
بازآ که چون خیال شدم از خیال تو...
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا