:)fatemeh
عضو جدید
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
دیریست که دل، آن دل دلتنگ شدن ها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها
تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود
سیاه نامهتر از خود کسی نمیبینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود
دیریست که دل، آن دل دلتنگ شدن ها
بی دغدغه تن داده به این سنگ شدن ها
امشب ای ماه تو می تابی و من بی تابم
یار در خواب خوش و من ز غمش بی خوابم
می خواند از آیینه راز ماه را حتی
یک عمر من دیوانه اش بودم نمی فهمید!
دیگران را اگر از ما خبری نیست چه باک / نازنینا تو چرا بی خبر از ما شده ای (شهریار)
تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرایا نه! تو هم با هر بهانه شانه خالی کن
از من، من این بر شانه ها بار گران، ای دوست!
تو عهد كرده اي كه كشاني به خون مرا
من جهد كرده ام كه به عهدت وفا كني
یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش!
بگذار که دل حل بکند مسئله ها را ...
او میرود دامن کشان من زهر تنهایی چشان
دیگر مپرس از من نشان کز دل نشانم میرود
دل در پی عشق دلبران است هنوز ..................... وز عمر گذشته در گمان است هنوز
گفتیم که ما و دل به هم پیر شویم ..................... ما پیر شدیم و دل جوان است هنوز
زخم آنچنان بزن که به رستم، شغاد زد
زخمی که حیله بر جگر اعتماد زد
باور نمی کنم به من این زخم بسته را
با چشم باز، آن نگه خانه زاد زد...
در پشت چهار چرخه ي فرسوده اي
كسي خطي نوشته بود:
"من گشته ام نبود!
تو ديگر نگرد نيست!!"
گر خسته اي بمان و اگر خواستي بدان:
ما را تمام لذت هستي به جسجوست
پويندگي تمامي معني زندگيست!
هرگز
"نگرد نيست!"
سزاوار مرد نيست!!!
در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست
میبینمت عیان و دعا میفرستمت
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
امشب دلم هواي كمي خواب كرده است
اما خيال تو مرا بي تاب كرده است
شايد نمي شود خيال تو را زخاطر ربود
انگار ذهن من، نبود تو را ، باب كرده است
![]()
تو که از می جوانی همه سرخوشی چه دانی
که شراب ناامیدی چقدر خمار دارد
نه به خود گرفته خسرو پی آهوان ار من
که کمند زلف شیرین هوس شکار دارد
دل از سنگ باید که از درد عشق
ننالد... خدایا! دلم سنگ نیست!
دلم دل از هوس یار بر نمیگیردترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
طریق مردم هشیار بر نمیگیرد
بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمیگیرد
قيامت مي كند حسرت، مپرس از طبع ناشادمدر مسیر خود هزاران پیچ و خم دارم رفیق
دردهایی تلخ اما تازه دَم دارم رفیق
در مسیر خود هزاران پیچ و خم دارم رفیق
دردهایی تلخ اما تازه دَم دارم رفیق
مرگ هم عرصه بایسته ای از زندگی است
کاش شایسته این خاکسپاری باشم...
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوست
مست معشوقی که دنیا دست اوست
اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشمتو از دریچه دل می روی و می آیی
ولی نمی شنود کس صدای پای تو را
اي نگاهت نخي از مخمل و از ابريشم
چند وقت است كه هر شب به تو مي انديشم!
مردن چه فرقی می کند با بی تو سر کردن
این را نمی داند خدای تو، خدای من!
یک شب خیالِ چشمِ تو دیدیم ما به خواب
زان شب دگر به چشم، ندیدیم خواب را !!
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |