دیریست که دلدار پیامی نفرستادمیان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد...
دیریست که دلدار پیامی نفرستادمیان گریه میخندم که چون شمع اندر این مجلس
زبان آتشینم هست لیکن در نمیگیرد
رازی نهفته در پس حرفی نگفته است
مگذار درد دل کنم و دردسر شود
دانی که را سزود صفت پاکی؟در طالع من نیست که نزدیک تو باشم...
میگویمت از دور دعا ، گر برسانند...!
روزها فکر من این است و همه شب سخنمیوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
.......منم ، ولی نه همانی که می شناختی اش
.......دلم به وسعت صد سال پیرتر شده است
اين پيامت غرق طوفانم نمودتو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را...
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشینداين پيامت غرق طوفانم نمود
اشك باران ، اشك بارانم نمود
در سپيدي گر چه همچون برف بود
ليك سرشار از هزاران حرف بود
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه ی بامی که پریدیم پریدیم...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | ||
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |