مشاعرۀ سنّتی

baran 2012

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
یار و همسر نگرفتم که گرو بود سرم
تو شدی مادر و من با همه پیری پسرم


تو جگر گوشه هم از شیر بریدی و هنوز
من بیچاره همان عاشق خونین جگرم


خون دل میخورم و چشم نظر بازم جام
جرمم این است که صاحبدل و صاحبنظرم


منکه با عشق نراندم به جوانی هوسی
هوس عشق و جوانیست به پیرانه سرم


پدرت گوهر خود تا به زر و سیم فروخت
پدر عشق بسوزد که در آمد پدرم


عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر
عجبا هیچ نیرزید که بی سیم و زرم


هنرم کاش گره بند زر و سیمم بود
که به بازار تو کاری نگشود از هنرم


سیزده را همه عالم به در امروز از شهر
من خود آن سیزدهم کز همه عالم به درم


تا به دیوار و درش تازه کنم عهد قدیم
گاهی از کوچه معشوقه خود می گذرم


تو از آن دگری رو که مرا یاد تو بس
خود تو دانی که من از کان جهانی دگرم


از شکار دگران چشم و دلی دارم سیر
شیرم و جوی شغالان نبود آبخورم


خون دل موج زند در جگرم چون یاقوت
شهریارا چه کنم لعلم و والا گهرم




 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
می‌دهم خود را نوید سال ِ بهتر، سال‌هاست/گرچه هر سالم بهتر از پار می‌آید فرود
در دل من خانه گیرد، هر چه عالم را غم است/می‌رسد وقتی به منزل، بار می‌آید فرود
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلی پُـر دارم و صد غصّـــــــــــــــه دارم
به دردم گوش کن تا غـــــــــــــم ببارم
دمی با من بخوان این شعــــــر لطفاً
بمان تا آخـــــرين واژه
كـنــــــــارم
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دلم از دست شده حوصله نيست
سر شـــوريده مـــا را چه شـــود؟

راه دور و شب تار و سفر بي پايان
يـــار تنهـــايي ما گـــو که شــــود؟
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد ننوشت کلامی و سلامی نفرستاد
صد نامه فرستادم و آن شاه سواران پیکی ندوانید و پیامی نفرستاد...
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دل تو را دوست تر ، زجان دارد، جان زبهر تو در ميان دارد
گركند جان به نثار مرنج ، چه كند؟ در دسترس همان دارد

 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دوش از شور عشق و جذبهٔ شوق

هر طرف می‌شتافتم حیران


آخر کار، شوق دیدارم

سوی دیر مغان کشید عنان
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ناز كم كن،گنهم چيست؟كه عاشق شده
چه شود گر بنمايي به من آخر نظري

ترسم آن روز بيايي به سراغم كه دگر
زمن دل شده آن لحظه نباشد اثري
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
لحظه لحظه قلب من سوي تو پرواز مي كند
غنچه هاي بسته را با لبخـند تو باز مي كند
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi

 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
لحظه لحظه قلب من سوي تو پرواز مي كند
غنچه هاي بسته را با لبخـند تو باز مي كند
:gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol::gol:
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو که ناخوانده ای علم سمــاوات
تـــو که نابرده ای ره در خـرابات
تو که ســـود و زیان خود ندانـی
به یــاران کی رسی هیهات هـیهات
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تـا کـه نـامـی شدم از نام نبردم سودی
گـر نـمـردم مـن و ایـن گـوشـه گـمـنامیها...:gol:
 

*ABER*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آن عشق که در پرده بماند به چه ارزد؟
عشق است و همین لذت اظهار و دگر هیچ...
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنی است آن بینی

گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلسِتان بینی

بر همه اهل این زمین به مراد
گردش دور آسمان بینی

آنچه بینی دلت همان خواهد
وانچه خواهد دلت همان بینی
 

mihua

عضو جدید
کاربر ممتاز
یا رب که از دریادلی ، خود گوهر یکتا شوی
ای اشک چشم آسمان ، در دامن دریا بیا

"شهریار"
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
وقتی دل سودایی می‌رفت به بستان‌ها

بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها


گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل

با یاد تو افتادم از یاد برفت آن‌ها


ای مهر تو در دل‌ها وی مهر تو بر لب‌ها

وی شور تو در سرها وی سر تو در جان‌ها


تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم

بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
ای دل اندر عشق غوغا چون کنی ؟
خویش را بیهوده
رسوا چون کنی ؟

تو همی خواهی که دانی سر عشق
کس بدین سر نیست دانا چون کنی ؟

 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک شعر عاقلی و دگر شعر عاشقی است

سعدی یکی سخنور و حافظ قلندر است

بگذار شهریار به گردون زند سریر

کز خاک پای خواجه شیرازش افسر است
 

lilium.y

عضو جدید
کاربر ممتاز
تیری ز کمانخانه ی ابروی تو جست
دل پرتوی وصل را خیالی بربست
خوش خوش ز دلم گذشت و می گفت به ناز
ما پهلوی چون تویی نخواهیم نشست...
:gol:
 

حميدرن

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تلخ بود آنچه بمن نوشاندند

می تقدیر بباید نوشید


خوش بود بازی اطفال، ولیک

هیچ طفلیم ببازی نگزید


بهره از کودکی آن طفل چه برد

که نه خندید و نه جست و نه دوید
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
دور است کاروان سحر زینجا
شمعی بباید این شب یلدا را

در پرده صد هزار سیه کاریست
این تند سیر گنبد خضرا را

پروین
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا