وندر پی دشت رهنوردی پیداستمزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو
یادم از کشته ی خویش آمدو هنگام درو
وندر پی دشت رهنوردی پیداست
وندر پی آن قافله ، گردی پیداست.
فریاد زدم دوباره دیداری هست؟
در چشم ستاره اشک سردی پیداست
من از روئیدن خار سر دیوار دانستمترسم كه چشم تا بگشايم نبينمت
مژگان ز بيم هجر تو بر هم نمي زنم
اهلی شیرازی
...ای خوشا عاشقی و مستی و بی پروایی
ای خوش از خون دل خویش قدح پیمایی
از دل من به کجا میروی ای غم دیگر
تو که هرجا روی آخر بر من باز آیی
- استاد نظام وفا
میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست
کج بنا کردند از اول قبله این خانه را
- صائب تبریزی
آنکس که تورا شناخت جان را چه کند
فرزندو عیالو خانمان را چه کند
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هردو جهان را چه کند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلا به تو افتاد مسیرم که بمیرم
من آن مرغ اسیرم ناگزیرم ناگزیرم ........................... برای تو بخوانم تا بمیرم تا بمیرم
مرا بویه زال سامست گفت / چنین آرزو را نشاید نهفت
شوم زود و آیم به درگاه باز / بیاید همی کینه را کردساز
که کین سیاوش به پیل و گله / نشاید چنین خوار کردن یله
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
اگر روزی دو صد بارت ببینم
همی مشتاق بار دیگرستم
مگر از جاذبه ی عشق به جایی برسم
ورنه پیداست کجا می رسد این پَر که مراست
صائب
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم
در میکده رهبانم و در صومعه عابد
گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد
دل و دین به یک دیدن باختیم و خرسندیم
درقمار عشق ای دل کی بود پشیمانی
دل به دلداران سپردن کار هر دلدار نیستای ساربان کجا میروید
با بردن لیلای من جان و دل مرا میبرید
تا تو نگاه میکنی کار من اه کرذن استدشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
تا تو نگاه میکنی کار من اه کرذن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |