مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست با ما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند
دلی چون شمع میباید که بر جانم ببخشاید
که جز وی کس نمیبینم که میسوزد به بالینم
مستان خرابات ز خود بی خبرند
جمعند و ز بوی گل پراکنده ترند
ای زاهد خودپرست با ما منشین
مستان دگرند و خودپرستان دگرند
میل دل با طاق ابروی بتان امروز نیست
کج بنا کردند از اول قبله این خانه را
- صائب تبریزی
میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولیای عشق بی نشان ز تو من بی نشان شدم
خون دلم بخوردی و در خورد جان شدم
چون کرم پیله عشق تنیدم به خویش بر
چون پرده راست گشت من اندر میان شدم
- عطار
میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولی
در رسیدنهای خود تغییر پیدا میکنی
چشم میدوزی به او از دور و میپرسی چرا
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی
یک به یک یا مژه هایت دل من درگیر است
میله های قفسم را نشمارم چه کنم...
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
مهد شمس وکعبه ملای روم
کاروانا خوش فرود ای ودر ای
شهر تبریز است وجان قربان جانان می کند
سرمه چشم از غبار کفش میهمان می کند.
مشاهده پیوست 252214
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غمزده ای سوخته بود..
تا من چشم مست تو دیدمدر چشم باد، لاله فقط پرپرش خوش است
خورشید روز واقعه خاکسترش خوش است
از باغها شنیدهام این را که عطر یاس
گاهی نه پشت پنجره، لای درش خوش است
تا من چشم مست تو دیدم
ز ساغر عشقت دو جرعه چشیدم
شد زمین مست، آسمان مست،
بلبلان نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
چه توصیفی...
تا شبِ زلف تو با ماه رخت تلفیق شد
بر مسیر شعر گفتن، دستِ من تشویق شد
از دواتِ چشمِ تو، خطّاط ابرویت کشید
ابروانت بعد از آن سرمشق نستعلیق شد
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دستچه توصیفی...
دوباره مرغ دلم هوای کربلا کرد
دل شکسته ام رو اسیر و مبتلا کرد...
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
مست از می و می خواران از نرگس مستش مست
دلم شکستی وجانم هنوز چشم براهت
شبی سیاهم ودر ارزوی طلعت ماهت
استاد شهریار.
عکس استاد با نیما یوشیج.
مشاهده پیوست 252243
یاران خراب باده و من مست خون دل
مست است هر کسی ز می نوش فام خویش
- فروغی بسطامی