مشاعرۀ سنّتی

Saeed.bi

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
اگر تپیدن دل ترجمان نمی‌گردید

که می‌شناخت درین تیره خاکدان غم را


- صائب تبریزی

از آن پس گه ارجاسپ آمد به جنگ / سپه چون پلنگان و مهتر نهنگ
ندانست کس لشکرش را شمار / پذیره شدش نامور شهریار
 

*zahedan

عضو جدید
کاربر ممتاز
روزگاری من و دل ساکن کویی بودیم

ساکن کوی بت عربده‌ جویی بودیم


- وحشی بافقی


ما و مجنون همسفر بوديم در دشت جنون
او بمطلب ها رسيد و ما هنوز آواره ايم
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به زکاتم دادند

دوش سنگی چند پنهان کردم اندر آستین
ای عجب! آن سنگ‌ها را هم ز من دزدیده‌اند
سنگ می‌دزدند از دیوانه با این عقل و رای
مبحث فهمیدنی‌ها را چنین فهمیده‌اند
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دانی که چرا کعبه حق گشته سیه پوش
زیرا که خداوند عزادار حسین است

تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟
ز ناله سحر و گریه شبانه ما
چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه
جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
تو ای ستاره خندان کجا خبر داری؟
ز ناله سحر و گریه شبانه ما
چو بانگ رعد خروشان که پیچد اندر کوه
جهان پر است ز گلبانگ عاشقانه ما

آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد
امدم تا از سر دلتنگیم گریه سختی در اغوشت کنم اما نشد
نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم، عهد کردم تا فراموشت کنم اما نشد
 

hossein_aj

عضو جدید
آمدم تا مست و مدهوشت کنم اما نشد
عاشقانه تکیه بر دوشت کنم اما نشد
امدم تا از سر دلتنگیم گریه سختی در اغوشت کنم اما نشد
نازنینم یاد تو هرگز نرفت از خاطرم، عهد کردم تا فراموشت کنم اما نشد
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد


آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد



 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد


آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخت

آه از آن مست که با مردم هشیار چه کرد




دوست دارم شمع باشم در دل شب ها بسوزم
روشنی بخشم میان جمع و خود تنها بسوزم
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تا تو نگاه میکنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است

تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان من
شب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
بس که شد گل گل تنم از داغ‌های آتشین
می‌کند کار سمندر، بلبل بستان من
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
تازه گردید از نسیم صبحگاهی، جان منشب، مگر بودش گذر بر منزل جانان من
بس که شد گل گل تنم از داغ‌های آتشینمی‌کند کار سمندر، بلبل بستان من
نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهربان بودیم و رفتیم
اخه اینها دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیم و رفتیم

ساکت! مثلا سنتیه:|
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
نگو بار گران بودیم و رفتیم
نگو نامهربان بودیم و رفتیم
اخه اینها دلیل محکمی نیست
بگو با دیگران بودیم و رفتیم

ساکت! مثلا سنتیه:|


:)
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیده‌ام امروز
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
:)
من دانم و دل، غیر چه داند که در این بزم
از طرز نگاه تو چه فهمیده‌ام امروز
تا باد صبا پیچ سر زلف تو وا کرد
بر خود، چو سر زلف تو پیچیده‌ام امروز

:redface:
زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
:redface:
زلیخا مرد از حسرت که یوسف گشت زندانی
چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی

یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمی‌کند
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمی‌کند
روشن نمی‌شود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمی‌کند
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
یک گل ز باغ دوست، کسی بو نمی‌کند
تا هرچه غیر اوست، به یک سو نمی‌کند
روشن نمی‌شود ز رمد، چشم سالکی
تا از غبار میکده، دارو نمی‌کند

دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دیریست که دلدار پیامی نفرستاد
ننوشت سلامی و کلامی نفرستاد


دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
فارغ شده ز مسجد وز لذت مباحات

از خانقاه رفته، در میکده نشسته
صد سجده کرده هر دم در پیش عزی ولات

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
 

الناز تبریز

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد
 

baran256016

عضو جدید
کاربر ممتاز
تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
در کوی جوانمردان عیار نخواهم شد
آن رفت که می‌رفتم در صومعه هر باری
جز بر در میخانه این بار نخواهم شد

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا