دران نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
تشکرام تموم شده ببخشید
مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن
سخن چه فایده گفتن چو پند میننیوشم
خواهش میکنم عزیزم
دران نفس که بمیرم در ارزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
تشکرام تموم شده ببخشید
دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش
چه بی آزار با دیوار نجوا می كنم هر شب
كجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟
كه من این واژه را تا صبح معنا می كنم هر شب...
برو به قصر عزیزان ولی مواظب باش
آهای یوسف گمگشته چاه بسیار است
تو رفته ای که بی من ، تنها سفر کنی
من مانده ام که بی تو ، شبها سحر کنم
تو رفته ای که عشق من از سر بدر کنی
من مانده ام که عشق تو را تاج سر کنم . . .
من مستم و مدهوشم، شبگرد قدح نوشم
از طايفهي بيخبرانم ، ديوانهي با نام و نشانم
[FONT="]من مات که با این همه تعجلیل چه باید[/FONT]
[FONT="]پاسخ بدهم ؟ پیک به تاخیر رسیده[/FONT]
[FONT="]نه بال و پری با من ازآن روح پرنده[/FONT]
[FONT="]نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده[/FONT]
محبـت چشمه ايست از جنس نـورهر شبي گويم که فردا ترک اين سودا کنم
باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
من مات که با این همه تعجلیل چه باید
پاسخ بدهم ؟ پیک به تاخیر رسیده
نه بال و پری با من ازآن روح پرنده
نه جاذبه ای با من از این جسم تکیده
محبـت چشمه ايست از جنس نـور
هـم ارادت هـم سـلام از راه دور
سلام به همه دوستان خوش ذوق و شاعر
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
سلام به شما
اين پيامت غرق طوفانم نمود
اشك باران ، اشك بارانم نمود
در سپيدي گر چه همچون برف بود
ليك سرشار از هزاران حرف بود
![]()
ممنون
یکی از غم بر آرد ،ناله ای رادر این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است
خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی
یکی از غم بر آرد ،ناله ای را
یکی پر پر کند ، آلاله ای را ..!
![]()
آسمان بوي اجابت مي دهد
بس که قنديل دعا آويخته است
تا شدم حلقه بگوش در میخانه عشق
هردم آید غمی ازنو به مبارک بادم
![]()
الهي زندگي بر كامتان بادمستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زان رو سپرده اند به مستی و شرب مدام ما
ممنون از همراهیتون ،شب خوش![]()
دادم به چشم او دل اندوه پیشه را
غافل که مست می شکند زود شیشه را
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح
شهسواری و به رنگینه کمانی گل من
نه دل مفتون دل بندي نه جان مدهوش دل خواهي
نه بر مژگان من اشكي نه بر لب هاي من آهي
یا روی به کنج خلوت آور شب و روز
یا آتش عشق بر کن و خانه بسوز
مستوری و عاشقی به هم ناید راست
گر پرده نخواهی که درد، دیده بدوز
دارم امیـــــد که با گریه دلــت نرم کنـــــم
بهرطوفان زده سنگی است پناهی گاهی
بی شوق امید ز عاشق شدنم به سیه چشمان روزگار ..............طی طریق میکنم و زیست همچو بی نفس ماهی اییک چند نهان از دل بیحاصل خویش
با صبر پناه کردم از مشکل خویش
کام دلم آن بود که سرگشته شوم
گردان گردان شدم به کام دل خویش
بی شوق امید ز عاشق شدنم به سیه چشمان روزگار
طی طریق میکنم و زیست همچو بی نفس ماهی ای
دوش دیدم که به خواب ،ماه رویی
با کلام وزین، همی نصیحت میکرد
وانگهی بیدار شدو حال فهمیدم
سواره بر پیاده، عتابیدن خطاست
خخخخخخخخ
تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟
جانم ز غم تو در عنایی باشد؟
یک روز به زلف تو در آویزم زود
آخر سر این رشته به جایی باشد
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |