در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم

من همان نايم كه گر خوش بشنوي ... شرح دردم با تو گويد مثنوي

در پیش بیدردان چرا فریاد بی حاصل کنم
گر شکوه ای دارم ز دل با یار صاحبدل کنم
او رفت ولی نه طبق قانون وداع
یکبار فقط به شیشه ی پنجره زد
دولت پیر مغان باد که باقی سهل است
دیگری گو برو و نام من از یاد ببر
![]()
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
![]()
من همان نايم كه گر خوش بشنوي ... شرح دردم با تو گويد مثنوي
![]()
دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
یافتـــم روشندلی، از گریـــه های نیمه شب
خاطری چون صبح دارم، از صفای نیمه شب
سالهاي نوجواني و جواني هم ، به پشت كودكي هايم گذشت ..
كم كم آن سي و ... سالگي را هم ، به چشمي هم زدن رَد ميكنم ..
آب چشمانم به پشت پلك احسـاسم ،
كنون سَد ميكنم ..
تا نريزم قطره اشكي بهر دل رسوا شوم شايد، ولي ..
من عاقبت هم چشم خود تَـر ميكنم ..![]()
بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست
آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست
[FONT="]بی قرار توام ودر دل تنگم گله هاست[/FONT][FONT="][/FONT]
[FONT="]آه بی تاب شدن عادت کم حوصله هاست[/FONT]
[FONT="]مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب[/FONT]
[FONT="]در دلم هستی وبین من وتو فاصله هاست[/FONT]
ما در این عالم که خود کنج ملالی بیش نیست
عالمی داریم در کنج ملال خویشتن
سایهی دولت همه ارزانی نودولتان
من سری آسوده خواهم زیر بال خویشتن
تو آمدی و ندانی مرا کجا بردی
به بند عشق کشیدی و تا خدا بردی
چو ذره بودم و عشق تو آفتابم کرد
مرا نگر که کجا بودم و کجا بردی
نامه را با آب انگوري طهارت مي دهم من
نسخه ي مشکل گشاي دردِ هجران مي نويسم
![]()
همه عمر برندارم سر از این خَمار مستیيكي پرسيد چرا شعرت غمينه
نگاهت با يه دنيا غم عجينه
چه ميدوني كه مو در خاطراتوم
غمي داروم كه با شعرم قرينه
![]()
يكي پرسيد چرا شعرت غمينه
نگاهت با يه دنيا غم عجينه
چه ميدوني كه مو در خاطراتوم
غمي داروم كه با شعرم قرينه
![]()
همتم بدرقه راه کن ای طایر قدس
که دراز است ره مقصد و من نو سفرم
من اي صبا ، ره رفتن به کوي دوست ندانم
تو ميروي بسلامت ، سلام ما هم برسان
![]()
يا رب نگاه کس به کسي آشنا نکنهمه عمر برندارم سر از این خَمار مستی
که من از ازل نبودم که تو در دلم نشستی
مصرع دومش اینه دوست عزیز
تو میروی به سلامت سلام من برسانی
یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن
یک قطـــــــره آب خـــــوردم و دریـــــا گـــریستــم
يا رب نگاه کس به کسي آشنا نکن
گر ميکني ، کَرم کُن واز هم جدا مکُن
![]()
مگو از دوری یاران . نباشی نازنین گریان
بگو از خنده و شادی . نه از غربت . نه از حرمان
![]()
ممنون بابت يادآوري، موقع ويرايش جا افتاده بود![]()
تا گرفتارم به درد عشق وقت من خوش است
نیابد مــــراد آنکه جوینـده نیست
که جویندگی عین بالندگی ست
تا گرفتارم به درد عشق وقت من خوش است
وقت آن كس خوش كه بنياد گرفتاري نهاد
![]()
ديدگانم همچو دالانهاي تار
دلی است در بــرم از آبگینــه نازک تــر
که گر غبار نشیند بر او شکسته شود
ديدگانم همچو دالانهاي تار
گونه هايم همچو مرمرهاي سرد
ناگهان خوابي مرا خواهد ربود
من تهي خواهم شد از فرياد و درد
![]()
در خور مستی ما، رطل و خم و ساغر نیست
مـــا از آن بـــاده کشانیم، کـــــه دریــــا زده ایم
همای شیرازی
ما کار و دکان و پيشه را سوخته ايم
شعر و غزل و دو بيتي آموخته ايم
در عشق که او جان و دل و ديده ماست
جان و دل و ديده ،هر سه را سوخته ايم
![]()
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توستمــا ز یاران چشم یـــاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم
من چه گویم که آنچنان باشد که حد حسن توست
هم تو خود فرما که چونی، تا چنان گویم تو را
![]()
يك جاي خالي ، من ، و رحتخواب
ای پـــــادشه خوبــــان داد از غــــم تنهایــی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
ممنون از همراهیتون
شب خوش
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |