تا که هستم اي رفيق، نداني کيستم
" ر وزي به سراغ من آيي که ديگر نيستم"
![]()
من بی تو سرگردان، من بی تو حیرانم
شرحی ز گیسویت، حال پریشانم
تا که هستم اي رفيق، نداني کيستم
" ر وزي به سراغ من آيي که ديگر نيستم"
![]()
تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم / روزی سراغ وقت من آیی که نیستمتا که هستم اي رفيق، نداني کيستم
" ر وزي به سراغ من آيي که ديگر نيستم"
![]()
من هنوز از مي چشمان سياهت مستممن بی تو سرگردان، من بی تو حیرانم
شرحی ز گیسویت، حال پریشانم
من از بیگانگان هرگز ننالم ................................. که با من هر چه کرد آن آشنا کردمن هنوز از مي چشمان سياهت مستم
باز گفتم بنويسم كه : به يادت هستم
![]()
من از بیگانگان هرگز ننالم ................................. که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم ..................................... حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشمداغ داريم ، نه داغي كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوه اي از زخم كنيم
** * * * * ** * * * * * *![]()
[FONT="]من ز بخت سیاهم اشکی چکیده به راهم[/FONT]داغ داريم ، نه داغي كه بر آن اخم كنيم
مرگمان باد اگر شكوه اي از زخم كنيم
** * * * * ** * * * * * *![]()
من بی مایه که باشم که خریدار تو باشم ..................................... حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه منمن ز بخت سیاهم اشکی چکیده به راهم
سوزم از آتش آهم نفرین بر این زندگی
در کویر حیاتم با بار سنگین این غم
آواره ای بی پناهم نفرین بر این زندگی
من نديدم روي دلبر ، ديدم اما كوي تو
مست از وصلش نگشتم ،سرخوشم از بوي تو
** * * * * ** * * * * * *![]()
یک لحظه ، مهربانی تو شد ، پناه من
من ماندم و ، محبت بی انتهای تو ...
![]()
يک شب چو نسيم در برت مي آيموقت است که بنشینی و گیسو بگشایی
تا با تو بگویم غم شب های جدایی
يک شب چو نسيم در برت مي آيم
بر بام بلند باورت مي آيم
يک غنچه ز باغ لب تومي دزدم
تا شک نکني در نظرت مي آيم...
![]()
نه از سنگم ، نه از کوهم ، نه يعقوبم ، نه ايوبمماییم و موج سودا
شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا
خواهی برو جفا کن
نه از سنگم ، نه از کوهم ، نه يعقوبم ، نه ايوبم
نه ابراهيم ِ در آتش ، نه عيسايم ،نه مصلوبم
منم خاکي ترين انسان ، که مجروح دل خويشم
به جز صبري جنون آسا ، نمي دانم ...نينديشم
![]()
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم
تو را می بینم و میلم زیادت می شود هر دم
من پرستوي خزان ديده و خاموش تو ام
حسرتي گر به دلم هست همان دوري توست
![]()
من به رسمي که ظريفان همه عشقش نامندترسم ای مرگ نیایی تو و من پیر شوم
آنقدر زنده بمانم که ز جان سیر شوم
من به رسمي که ظريفان همه عشقش نامند
با تو مي مانم و با جور تو سر خواهم کرد
![]()
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شبدارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
که چنان زو شده ام بی سر و سامان که مپرس
سوز دل اشک روان آه سحر ناله شب
اين همه از نظر لطف شما مي بينم
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
![]()
تا مرا عشق تو اي خسرو خوبان به سر استما چو ناییم و نوا در ما زتوست
ما چو کوهیم و صدا در ماز توست
تا مرا عشق تو اي خسرو خوبان به سر است
پند هفتاد و دو ملت به برم بي ثمر است
![]()
دل از منزل تهی کن پا بره دار
نگه را پاک مثل مهر و مه دار
متاع عقل و دین با دیگران بخش
غم عشق ار بدست افتد نگه دار
- اقبال لاهوری
رحم بر گدایان نیست ماه نیمروزی را
مهرماش چندان نیست ماه نیمروزی را
روی پر نگارش بین چشم پرخمارش بین
لعل آبدارش بین ماه نیمروزی را
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش استآشوب جهان و جنگ دنیا به کنار
بحران ندیدن تو را من چه کنم
مستی به چشم شاهد دلبند ما خوش است
زآنرو سپرده اند به مستی زمام ما
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
جوهر روح به یاقوت مذاب آلوده
به طهارت گذران منزل پیری و مکن
خلعت شیب چو تشریف شباب آلوده
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |