دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
از ننگ چه گویی که مرا نام ز ننگ استنازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا
دست از طلب ندارم تا کام من برآیدتار و پود عالم امکان، به هم پیوسته است
عالمی را شاد کرد آنکس که یک دل شاد کرد
دست از طلب ندارم تا کام من برآید
یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
دیدم دیدم که هر چه دیدم حق بود
دیدم دیدم که دید دیدم حق بود
دیدم دیدم که می شنیدم از حق
دیدم دیدم که آن شنیدم حق بود
من مست و تو دیوانه ما را که برد خوانهدر غمت داغ پدر دیدم و چون در یتیم
اشکریزان هوس دامن مادر کردم
من مست و تو دیوانه ما را که برد خوانه
صد بار تو را گفتم کم خور دو سه پیمانه
در شهر یکی کس را هشیار نمیبینم
هر یک بتر از دیگر شوریده و دیوانه
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنودهر کس به طریقی دل ما می شکند
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
من در عجبم دوست چرا می شکند
دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود
مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنمما سزاواریم اگر گریانیم این چنین خسته و سرگردانیم ،
ما که دانسته به دام افتادیم ، چرا از عاشقی رو گردانیم ؟
مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالم نفروشم
[FONT="]آن باد که آغشته به بوى نفس توست[/FONT]می دانستم چو روز روشن صنما
کاخر بروی تو از بر من صنما
زیرا چو کنی قصد به رفتن صنما
نتوان بستن تو را به آهن صنما
[FONT="]مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست [/FONT]مرا به هیچ بدادی و من هنوز برآنم
که از وجود تو مویی به عالم نفروشم
مرا یك شب تحمل كن كه تا باور كنی ای دوست
چگونه با جنون خود مدارا می كنم هر شب
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
دست زدم به خون دل بهر خدا نگار کو
شمع سحر به خیرگی لاف ز عارض تو زد
خصم ،زبان دراز شد ،خنجر آبدار کو
گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو ؟
وفا نکردی و کردم، جفا ندیدی و دیدم
شکستی و نشکستم، بریدی و نبریدم
مونس همه شب خیال دلجوی تو بود
در چنگ نه زلف غالیه بوی تو بود
هر چند شبی سیه تر از موی تو بود
امید به آفتاب چون روی تو بود
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
در نعمت و مال اگر زبر دستی نیست
شکر ایزد را که رای را پستی نیست
دلبسته آز نیست گر هستی نیست
زر مست کند چه باشد از مستی نیست
تا درون آمد غمش از سینه بیرون شد نفس
نازم این مهمان که بیرون کرد صاحبخانه را
این قلب ترک خورده ی من بند به مو بود
من عاشق او بودم و او عاشق او بود
دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد
که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
توفیق گذشته گر به ما باز آید
این بخت عجوز بر سر ناز آید
شاهین کرم گر بگشاید پر و بال
بس طایر بسمل که به پرواز آید
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بوددل خسته من گرش همتی هست
نخواهد ز سنگین دلان مومیایی
یاد باد آنکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
رواق منظر چشم من آشیانه ی توست ................................... کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توستدور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
تا که هستم اي رفيق، نداني کيستمرواق منظر چشم من آشیانه ی توست ................................... کرم نما و فرود آ که خانه خانه ی توست
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |