نگاهت با دلم جور است انگار
صدايت كاملن شور است انگار
تو زجنس غزل هاي جنوبي
و هجرانت سيـانوراست انگار
![]()
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
نگاهت با دلم جور است انگار
صدايت كاملن شور است انگار
تو زجنس غزل هاي جنوبي
و هجرانت سيـانوراست انگار
![]()
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
تو نوشين لب ، ميان جمع خاموشي ولي چشـمم
ز ِ هـــــر مـوج نگاه دلكِشـت پيغــام مي گيـــرد
![]()
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت
در جوانی حاصل عمرم به نادانی گذشت
آنچه باقی بود آن هم در پشیمانی گذشت
تو شمـع انجمـني يک زبان و يک دل شو
خيال و کوشش پروانه بين و خندان باش
![]()
تو که دل ميبري با يک نگاهيشب بر آنم که مگر روز نخواهد بودن
بامدادت که نبینم طمع شامم نیست..
تو که دل ميبري با يک نگاهي
به ما هم يک نگاه کن گاه گاهي
![]()
یا میا هر شب به خوابم یا بمان بیش از دمی
تا به کی باید بسوزم ای دریغ از مرهمی...
یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان
وین خسته را بکام دل خویشتن رسان
داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی
یک روز مرهمی بدل ریش من رسان
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
نوای چنگ بدانسان زند صلای صبوح
که پیر صومعه راه در مغان گیرد
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
در او شرار چراغ سحرگهان گیرد
![]()
دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم
مهجور تو را شب خیالی که مپرس
رنجور تو را روز ملالی که مپرس
گفتی هاتف چه حال داری بی من
در گوشهای افتاده به حالی که مپرس
سرزنشم مكن اگر از همه پا كشيده ام ... طبع لطيف آدمي با همه سر نمي كند
دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید**هیهات که رنج تو ز قانون شفا رفت![]()
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیمتو را باغير مي بينم وصدايم درنمي آيد
دلم ميسوزد و کاري زدستم بر نمي آيد
![]()
,•’``’•,•’``’•,
•,`,’`,•’![]()
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آنچه تو اندیشی حسن آنچه تو فرمایی
یاد باد آن ک ز ما وقت سفر یاد نکرد
ب وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد
دانی ز چه عشق گلرخان مطلوبست
با بهر چه سار و سوزشان مطلوبست
از دوزخ مرهوب و بهشت مرغوب
آگاه شدن درین جهان مطلوبست
تا طاق ابروی بت من تا به تا شد
دردی کشان پیمانه هاشان را شکستند
در بخشش حسن آن رخ و زلفی که توراست
یک قسم فتادند چنان کایزد خواست
حسن تو بهار است و شب و روز آراست
قسم شب و روز در بهار آید راست
تبه کردم جوانی تا کنم خوش زندگـــــــــــــــــانی را
چه سود از زندگانی چون تبه کردم جوانـــــــــــی را
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخوراگر نه گنج عطای تو دستگیر شود
همه بسیط زمین رو نهد به ویرانی
یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روز وصال دوستان دل نرود به بوستان
یا به گلی نگه کند یا به جمال نرگسی
یک طایفه رابهرمکافات سرشتند/ یک سلسله رابهرملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت درکاشانه گشادند/ یک زمره به حسرت سرانگشت گزیدند
دلا خو کن ب تنهایی ک از تن ها بلا خیزد
سعادت آن کسی دارد ک از تن ها بپرهیزد......
تا بوی زلف یار در آبادی من است
در عهد من آن که لاف سنج سخن است
خونش هدر است، قاتلش نظم من است
گوسالهٔ سامری اگر بانگ زند
اعجاز مسیح لقمهٔ دندان شکن است
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدنترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |