در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنهر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید ............................. واین گریه نه آبی است که آتش بنشاند
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آنهر گه که بسوزد جگرم دیده بگرید ............................. واین گریه نه آبی است که آتش بنشاند
یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ............................... دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شددر ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسییاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد ............................... دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
یه سر دارم هزارتا سودا .............................. مدد نما مرا خدایادر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
یه سر دارم هزارتا سودا .............................. مدد نما مرا خدایا
فی البداهه از خودم
تیر غمت نشانه دل زار من گرفت ............................ آباد گشت این دل و بازار من،گرفتاز هر چه میرود، سخن دوست خوشتر است
پیغامِ آشنا، نفس روحپرور است
هرگز وجود حاضر غایب شنیدهای؟
من در میان جمع و دلم جای دیگر است
قشنگ بود ممنونتیر غمت نشانه دل زار من گرفت ............................ آباد گشت این دل و بازار من،گرفت
تک بیتی از خودم
ممنونقشنگ بود ممنون
تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت
در عالم بی وفا کسی خرّم نیستممنون
تا دو چشم خود را به هم زدم من عمر من چه طی شد ............................. ابر نوبهاری ندیده باران وقت برف دی شد
در عالم بی وفا کسی خرّم نیست
شادی و نشاط در بنی آدم نیست
آنکس که در این زمانه اورا غم نیست
یا آدم نیست، یاد در این عالم نیست
تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری
دگران روند تنها به مثل به قاضی اما
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبنددلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری
که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی
- خاقانی
یوسف به این رها شدن از چاه دل مبند
این بار میبرند که زندانیت کنند
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
آسمان بار امانت نتوانست کشید
قرعه کار به نام من دیوانه زدند
دنیا به روی سینه ی من دست رد گذاشت
بر هر چه آرزو به دلم بود سد گذاشت
تا برآيد عطر مستي از دل جام نشاط
در گلاب شادماني شربت غم داشتن
مهتر رمز بزرگي در بشر داني كه چيست
مردم محتاج را بر خود مقدم داشتن
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
یک چند خواب راحت بر خود حرام گردان
در ملک بی نشانی خود را به نام گردان
نميدونم تو اين دنيا كسي حال منو داره ..
مثه من عاشقِ عشقه، ولي درگير انكاره ..
يا كه از ترس تنهايي به دنبال كسي رفته ..
يا اينكه كُنج اين خونه دلش در حسرت ياره ..
![]()
,•’``’•,•’``’•,
•,`,’`,•’![]()
ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻣﻮﺳﺎﯾﺖ ﻧﺨﻮﺍﻫﻢ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ،
ﺍﺯ ﺗﻮ ﭼﻪ ﭘﻨﻬﺎﻥ ! ﺩﺭﺩﻭ ﺩﻝ ﺑﺎ ﻃﻮﺭ ﺯﯾﺒﺎﺳت
تو اي آن كه مرا مانند جاني
رها كن شيوه نامهرباني
مشو نامهربان با من عزيزا
كه مهمان تو اَم اندك زماني
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* ** * * * ** * * * ** ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
…..............…,•’``’•,•’``’• ,Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
...........…...…’•,,عشق` ,•’Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
..............……....`’• ,,•’`Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒi
یکی دردو یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و درد و وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد
در خيالم ، در چمن ، بر دامنت خوابيدن است
خواب خوش همراه بويت، ديدن است
هر کجا باشم، سر کار و تو صف زندگي
آرزويم روي ماهت ، ديدن است
![]()
تو عاشقان مسلّم ندیده ای سعدی
که تیغ بر کف و سربنده دار در پیش اند
دلخسته ام كه پر زغمم، دلشكسته ام
بيزار و دل بريده ام از عشق ، خسته ام
![]()
دلخسته ام كه پر زغمم، دلشكسته ام
بيزار و دل بريده ام از عشق ، خسته ام
![]()
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |