یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد
دوستی کی آمد آخر دوستداران را چه شد
مه من نقاب بگشا ز جمال کبريايي
که بتان فرو گذارند اساس خودنمايي
یک قصه بیش نیست غم عشق و وین عجب
کز هر زبان که می شنوم نامکرر است
تا در طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمرگذشته راکجا دریابم
من از بیگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
تا نپیوستم به خاموشی نیاسودم چو شمع
دیدنم نادیدنی، مد نگاهم آه بود
در شبستان جهان تاچشم بگشودم چو شمع
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد
نازپرورده تنعم نبرد راه به دوست
فکر آب و نان نگردد در دل حیران عشق
نعمت دیدار می باشد غذا آیینه را
- صائب تبریزی
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟اگر دلدار بی مهر است من هم غیرتی دارم
گر او رفت از نظر من نیز خواهم رفت از یادش
- شاپور تهرانی
شام تاریک غمش را گر سحر کردم چه سود؟
کز پس آن نوبت روز سیاهم می رسد
ملک الشعرا بهار
درآن نفس ک بمیرم درآرزوی تو باشمدر این دنیا کسی بی غم نباشد
اگر باشد بنی آدم نباشد
درآن نفس ک بمیرم درآرزوی تو باشم
ب آن امید دهم جان ک خاک کوی تو باشم
مرا دردیست در سینه اگر گویم زبان سوزد
اگر پنهان کنم ترسم که مغز استخوان سوزد
در چمن دوش ببوی تو گذر میکردم
قدح لاله پر از خون جگر میکردم
پای سرو از هوس قد تو میبوسیدم
در گل از حسرت روی تو نظر میکردم
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق
ترک کام خود گرفتم تا برآید کام دوست
تا پای کسی سلسله آرا نشود
او را سر قدر آسمان سا نشود
باز ار نشود صید و نیفتد در قید
او را به سر دست شهان جا نشود
کسي جرمي نکرده ، گر به ما ، اين روزها ، عشقي نميورزه
بهايي داشت ، اين دل ، پيشتر ها ، که اين روزا ، نمي ارزه
همرهی با غیر و از من احتراز از بهر چیست
خود چه کردم با تو چندین خشم و ناز از بهر چیست
باز با من هر زمانش خشم و نازی دیگر است
خشم و ناز او نمیدانم که باز از بهر چیست
تو بودي آن دم صبح اميد كز سر مهر
بر آمدي و سر آمد شبان ظلماني
شنيده ام كه ز من ياد مي كني گه گه
ولي به مجلس خاص خودم نمي خواني
ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ* * * * * * ** * * * * *ƹ̵̡ӝ̵̨̄ʒ![]()
یاد باد آن که سر کوی توأم منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
دوش دیدم ک ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و ب پیمانه زدند
دمی بوره بوین حالم ته دلبر
دلم تنگه شبی با مو بسر بر
ته گل بر سر زنی ای نو گل مو
به جای گل زنم مو دست بر سر
راهی نمانده نازنین از مرز حسم تا یقین
حالا که هستی ام شدی ایثار عشقم را ببین
Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ….. ()......…’•,(![]()
),•’ .......…(
).....Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ![]()
نازنینا ما ب ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن.با ما چرا؟
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |