شعله سان سر می کشم تا خرمنت سوزم
يا خمش سازی خروش بی شکيبم را
يا ترا من شيوه ای ديگر بياموزم
ما می توانستیم زیباتر بمانیم
ما می توانستیم عاشق تر بخوانیم
ما می توانستیم بی شک...روزی...اما
امروز هم آیا دوباره می توانیم؟
یک دست آوازی ندارد نازنینم
ما خامشان این دست های بی دهانیم
افسانه ها،میدان عشاق بزرگند
ما عاشقان کوچک بی داستانیم