تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم
توای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم
مهرِ پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست ..
تو ای تنها تر از تنها به دنبال تو می گردم
توای پیدا و ناپیدا به دنبال تو می گردم
مهرِ پاییز کجا بود در این شهر شلوغ
چار فصل دل من در خطر بی مهری ست ..
قهر و مهرت خوشدلم کرد
آن دم که بیمارم کنی
دیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوییاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر آمد دوستداران را چه شد
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ..........وندران ظلمت شب اب حیاتم دادندیاری اندر کس نمیبینم یاران را چه شد
دوستی کی اخر آمد دوستداران را چه شد
انچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت ......که اگر سر برود از دل و از جان نروددیگر اگر عریان شوی ، چون شاخه ای لرزان شوی
در اشکها غلتان شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
گر باز هم یارم شوی ، شمع شب تارم شوی
شادان ز دیدارم شوی ، دیگر نمی خواهم تو را
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند ..........وندران ظلمت شب اب حیاتم دادند
در هاله ای از بلور دیدمانچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت ......که اگر سر برود از دل و از جان نرود
دل و دین دادم از کفر نگاهتانچنان مهر توام در دل و جان جای گرفت ......که اگر سر برود از دل و از جان نرود
یوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور.......کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخوردرد ما، دردِ فقط ماست که باید بکشیم
مثل پا دردِ شمال از نم ِ شالی کاری …
اگر ان ترک شیرای ب دست ارد دل ما را ............به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا رادر هاله ای از بلور دیدم
خود را و ترا و زندگی را
دل و دین دادم از کفر نگاهت
شدم سرمست چشمان سیاهت
با کدوم جواب بدم وااااییوسف گمگشته باز اید به کنعان غم مخور.......کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
اگر ان ترک شیرای ب دست ارد دل ما را ............به خال هندویش بخشم سمرقندو بخارا را
تا تو نگاه میکنی کار من اه کردن اسات...........ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است.
ای عروس هنر از بخت شکایت منما2الا يا ايها الساقي ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشکلها
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــیای عروس هنر از بخت شکایت منما
حجله حسن بیارای که داماد آمد
در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی
كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه منيك نقطه بيش فرق رحيم و رجيم نيست
از نقطهاي بترس كه شيطانيات كنند
من به هر جمعیتی نالان شدمدرد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
ما هردو ، در اين صبح طربناك بهاريدرد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من
داشتم آرام تا آرام جانی داشتم
من از می چشمان سیاهت مستممن به هر جمعیتی نالان شدم
جفت بدحالان و خوشحالان شدم
مست عشقم ، مست شوقم، مست دوستما هردو ، در اين صبح طربناك بهاري
از خلوت و خاموشي شب ، پا به فراريم
مکن کین میش دندان پیر داردمن از می چشمان سیاهت مستم
گفتم بنویسم که به یادت هستم
دل تمنا می کند تا من بسازم خانه ایمکن کین میش دندان پیر دارد
به خوردن دنبهای دلگیر دارد
یاری که ز جان مطیعم او رادل تمنا می کند تا من بسازم خانه ای
عاشقان کی خانه دارند دل مگر دیوانه ای؟
اگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازمیاری که ز جان مطیعم او را
در دادن جان شفیعم او را
من گم شدهام مرا مجوئیداگر روزی مقدر شد که با اشکت وضو سازم
خدا داند که با چشمت هزاران قبله میسازم
دل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل استمن گم شدهام مرا مجوئید
با گم شدگان سخن مگوئید
تو مهر ز من ای بت عیّار بریدیدل که رنجید از کسی خرسند کردن مشکل است
شیشه ی بشکسته را پیوند کردن مشکل است
من نه انم که دو صد مصرع رنگین گویمتو مهر ز من ای بت عیّار بریدی
من دل بخَم طرّه طرّار تو بستم
ما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبيعتمن نه انم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
مجنون چو شنید پند خویشانمن نه انم که دو صد مصرع رنگین گویم
من چو فرهاد یکی گویم و شیرین گویم
میگشت ز دور چون غریبانما هر دو ، در آغوش پر از مهر طبيعت
با ديده جان ، محو تماشاي بهاريم .
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |