شعره یه طرف..خوندنش یه طرف..جالب بود!
ژاله ای داغ دلی شمع شبستان وجود
مشعل افروخته از خیمه سوزان خودیم
مردان خدا پرده پندار دريدند
يعنی همه جا غير خدا هيچ نديدند
شعره یه طرف..خوندنش یه طرف..جالب بود!
ژاله ای داغ دلی شمع شبستان وجود
مشعل افروخته از خیمه سوزان خودیم
مردان خدا پرده پندار دريدند
يعنی همه جا غير خدا هيچ نديدند
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور |
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یکسان نماند حال دوران غم مخور
نعره زد عشق که خونین جگری پیدا شدرسم عاشق نیست با یک دل دو دلبر داشتنیا زجانان یا زجان باید که دل برداشتن
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمعنعره زد عشق که خونین جگری پیدا شد
حسن لرزید که صاحب نظری پیدا شد
دارم از لطف ازل جنت فردوس طمع
گر چه دربانی میخانه فراوان کردم
معرفت نیست در این قوم خدا را سببی.........................تا برم گوهر خود را به خریدار دگر
الا ای پير فرزانه مکن عیبم ز ميخانه // که من در ترک پيمانه دلی پيمان شکن دارمراز درون پرده ز رندان مست پرس کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنونالا ای پير فرزانه مکن عیبم ز ميخانه // که من در ترک پيمانه دلی پيمان شکن دارم
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصد ها رسید و ما هنوز آواره ایم
دیوانه چون طغیان کند زنجیر زندان بشکندمن از بیگانگان هرگز ننالم//که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
سلام به دوست گلم...دوبارهدیوانه چون طغیان کند زنجیر زندان بشکند
از زلف لیلی حلقه ای در گردن مجنون کنید
در شب هجران مرا پروانه ی وصلی فرستسلام به دوست گلم...دوباره
دوش میآمد و رخساره برافروخته بود ................ تا کجا باز دل غمزدهای سوخته بود
رسم عاشق کشی و شیوه شهر آشوبی ................ جامه ای بود که بر قامت او دوخته بود
علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا رادر شب هجران مرا پروانه ی وصلی فرست
ورنه از دردت جهانی را بسوزانم چو شمع
علی ای همای رحمت تو چه ایتی خدا را
که به ما سوا فکندی همه سایه هما را
این همه نقش عجب بردر و دیوار وجودآسایش دو گیتی تقسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
راه پنهانی میخانه نداند همه کساین همه نقش عجب بردر و دیوار وجود
هرکه فکرت نکند نقش بود بر دیوار
راه پنهانی میخانه نداند همه کس
جز من و زاهد و شیخ و دوسه رسوای دگـر
مرسی از همراهیت![]()
راز درون پرده ز رندان مست پرس
کاین حال نیست زاهد عالی مقام را
![]()
از آن روزی که ما را آفریدی
به غیر از معصیت از ما چه دیدی
خداوندا به حق هشت و چهارت
زما بگذر شتر دیدی ندیدی
تویی سرچشمه پاکی و رادییا رب این نوگل خندان که سپردی به منشمیسپارم به تو از چشم حسود چمنش
تویی سرچشمه پاکی و رادی
که فطرت را به جانت آب دادی
تو کز مهنت دیگران بی غمیمست از می و میخواران از نرگس مستش مست
در دیر مغان آمد یارم قدحی در دست
تو کز مهنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
یا رب آن شاهوش ماه رخ زهره جبین // در یکتای که و گوهر یک دانه کیست
گفتم آه از دل دیوانه حافظ بی تو //زیر لب خنده زنان گفت که دیوانه کیست
تو را ان به که روی خود ز مشتاقان بپوشانی
که شادی جهانگیری غم لشگر نمی ارزد
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
تاج از فرق فلک برداشتن
دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست
گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
تاج از فرق فلک برداشتن
تا ابد آن تاج بر سر داشتن
در بهشت آرزو ره یافتن
ملک عالم را مسخر داشتن
بر تو ارزانی که ما را خوش تر است
لذت یک لحظه مادر داشتن
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |