یک عمر گذشت و از تو دورم
من زنده ای در میان گورم
شب ها منم و سکوت سردی
پروانه و شمع و بزم دردی
یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید
یک عمر گذشت و از تو دورم
من زنده ای در میان گورم
شب ها منم و سکوت سردی
پروانه و شمع و بزم دردی
یا مسافر که درین بادیه سرگردان شد
دیگر از وی خبر و نام و نشان می آید
دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟هیچ
یاد تو مصلحت مصلحت خویش ببرد از یادم
(سعدی)
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
آن جام جان افزای را برریز بر جان ساقیا
بر دست من نه جام جان ای دستگیر عاشقان
دور از لب بیگانگان پیش آر پنهان ساقیا
نانی بده نان خواره را آن طامع بیچاره را
آن عاشق نانباره را کنجی بخسبان ساقیا
ای جان جان جان جان ما نامدیم از بهر نان
برجه گدارویی مکن در بزم سلطان ساقیا
اول بگیر آن جام مه بر کفه آن پیر نه
چون مست گردد پیر ده رو سوی مستان ساقیا
رو سخت کن ای مرتجا مست از کجا شرم از کجا
ور شرم داری یک قدح بر شرم افشان ساقیا...
*مولانا*
ای که از کوچه معشوقه ما میگذری.................باخبر باش که سر میشکند دیوارش
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
دل بیمار شد از دست رفیقان مددی.......................تا طبیبش به سر آریم و دوایی بکنیم
مائیمو نوای بینوایی
بسم اله اگر حریف مایی!
یا رب این کعبه ی مقصود تماشاگه کیست
که مغیلان طریقش گل و نسرین منست
تاتونیگاه میکنی کار من اه کردن است
ای بفدای تو این چه نگاه کردن است!
تا مرا عشق توتعلیم سخن گفتن کرد
خلق را ورد زبان مدحت و تحسین منست
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
دلی که غیب نمای است و جام جم دارد
ز خاتمی که دمی گم شود چه غم دارد
دل در این پیره زن عشوه گر دهر مبند
کاین عروسی است که در عقد بسی داماد است
دلا بسوز که سوز تو کارها بکند
دعای نیم شبی دفع صد بلا بکند
تا رفت مرا از نظر ان چشم جهان بین
کس واقف ما نیست که از دیده چه ها رفت
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هر آنکه خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتمهر آنکه خاطر مجموع و یار نازنین دارد
سعادت همدم او گشت و دولت همنشین دارد
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای
فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم
طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
میسپارم به تو از چشم حسود چمنش
شکر آن را که نو در عشرتی ای مرغ چمن
به اسیران قفس مژده ی گلزار بیار
روزها فکر و من این است و همه شب سخنم
که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم
ما را زخیال تو چه پروای شرابست
خم گو سر خود گیر که خمخانه خرابست
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری
یاوفا یا خبر وصل تو یا مرگ رقیب
بود ایا که فلک زین دوسه کاری بکند
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |