fa_arch
عضو جدید
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری ............... بر حذر باش که سر می شکند دیوارش[/QUOT
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را پنهان میکنم
بگذار تا ترانه من راز گو شود
بگذار آنچه را نهفتم عیان کنم
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری ............... بر حذر باش که سر می شکند دیوارش[/QUOT
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را پنهان میکنم
بگذار تا ترانه من راز گو شود
بگذار آنچه را نهفتم عیان کنم
ای که از کوچه معشوقه ما می گذری ............... بر حذر باش که سر می شکند دیوارش[/QUOT
شایدنبوده قدرت آنم که در سکوت
احساس قلب کوچک خود را پنهان میکنم
بگذار تا ترانه من راز گو شود
بگذار آنچه را نهفتم عیان کنم
ما شهریارا بلبلان دیدیم در طرف چمن......شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
يك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاهما شهریارا بلبلان دیدیم در طرف چمن......شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی
هرشب چو ماهتاب به بالین من بتاب.......ای آفتاب دلکش و ماه پریوشميك كنيزك ديد شه بر شاهراه...شد غلام ان كنيزك جان شاه
مرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريدهرشب چو ماهتاب به بالین من بتاب.......ای آفتاب دلکش و ماه پریوشم
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده/خرقه تر و سجاده شداب آلودهمرغ جانش در قفس چون مي تپيد...داد مال وان كنيزك راخريد
آمد افسوس کنان مغبچۀ باده فروش/گفت بیدار شو ای رهروی خواب آلوده
تا کار به کام دل مجروح بود.....تا مُلک تنم بی مَلِِِـک روح بودتا عاشقان به بوي نسيمش دهند جان...بگشود نافه اي ودر ارزو ببست
شيدا از ان شدم كه نگارم چو ماه نو...ابرو نمود وجلوه گري كرد وروببست
در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد
تا مرا عشق تو تعليم سخن گفتن كرد...خلق را ورد زبان مدحت وتحسين من استدل تنگم و دیدار تو درمان منست
بی رنگ رخت زمانه زندان منست
مژه سياهت ار كرد به خون ما اشارت...ز فريب او بينديش وغلط مكن نگاراتا شدم حلقه به گوش در میخانه عشق
هر دم آید غمی از نو به مبارک بادم
او طنین جام تنهایی است / تاروپودش رنج و زیبایی است
در این درگه که گه گه که که و که که شود نا گه
مشو غره به امروزت که از فردا نه ای آگه
همه خوش ز آنکه مطرب زند بر تار چنگی
من از آن خوشم چنگی بزنم بتار مویی
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم
من همان خاكم كه هستم
تو برو فكري بكن بر عقل زارت
كه در اين دنيا نماند بي وفايي
نكن خيانت اي جوان جون عمت
تو برفتی وفا نکرده ، نگهی سوی ما نکرده
نکند ای امید جانم ، که نیایی خدا نکرده
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
من از ان روز که در بند توام ازادم...واله و شیدا شده ام در غمت رسوا شده ام
شعله بزن، بر شکنم، دست کش جان شده ام
و تو اي مرغ مهاجر كه از اين شهر گذر خواهي كرد
نكند از هوس دانه گندم به زمين بنشيني
ای کاش چو پروانه پری داشته باشمیار مرا غار مرا عشق جگر خوار مرا
یار تویی غار تویی خواجه نگهدار مرا
من از ان روز که در بند توام ازادم...
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه | مشاعره | 109 | |
![]() |
مشاعرۀ شاعران | مشاعره | 11 |