مشاعرۀ سنّتی

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
من توی این فضای مکعب شناور است
یک روح منبسط شده ی گریه آور است
" من " روی صندلیست ولی جور دیگری
چشمش به جاده مانده به منظور دیگری

سلام
یارا یارا گاهی ، دل ما را ، به چراغ نگاهی روشن کن
چشم تار دل را ، چو مسیحا ، به دمیدن آهی روشن کن
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
علیک سلام دوست عزیز
نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم
دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا

از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگار یأس :
آیینه ای میان غبار آفریده اند
 

sarab_m

عضو جدید
از سرخی لبان تو ای خون آتشین
نار آفریده اند انار آفریده اند

یک قطره بوی زلف ترت را چکانده اند
در عطردان ذوق و بهار آفریده اند

زندانی است روی تو در بند موی تو
ماهی اسیر در شب تار آفریده اند

مانند تو که پاک ترینی فقط یکی
مانند ما هزار هزار آفریده اند

دستم نمی رسد به تو ای باغ دور دست
از بس حصار پشت حصار آفریده اند

این است نسبت تو و این روزگار یأس :
آیینه ای میان غبار آفریده اند
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
دانی که چنگ و عود چه تقریر می کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می کنند

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
 

mrsos256

عضو جدید
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
ما نمی ترسیم از تقدیر و بخت
آگهیم از عمق این گرداب سخت
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
ما نمی ترسیم از تقدیر و بخت
آگهیم از عمق این گرداب سخت

تو مي رسي و غمي پنهان هميشه پشت سرت جاري

هميشه طرح قدم هايت شبيه روز عزاداري

تو مي نشيني و بين ما نشسته پيکر مغمومي

غريب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاري
 

'nobody'

کاربر بیش فعال
تو مي رسي و غمي پنهان هميشه پشت سرت جاري

هميشه طرح قدم هايت شبيه روز عزاداري

تو مي نشيني و بين ما نشسته پيکر مغمومي

غريب وخسته و خاک آلود؛ به فکر چاره ناچاري



یاد باد آنکه ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غم دیده ما شاد نکرد
 

*نيروانا*

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین
خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟

اصلا چرا دروغ، همين پيش پاي تو

گفتم که يک غزل بنويسم براي تو

احساس مي کنم که کمي پيرتر شدم

احساس مي کنم که شدم مبتلاي تو
 

minoo-lovely

عضو جدید
وای باران باران....
شیشه پنجره را باران شست از دل تنگ من اما چه کسی یاد تورا خواهد برد.....
 

fatima-t

عضو جدید
دیدی ای دل که غم عشق دگر بار چه کرد
چون بشد دلبر با یار وفا دار چه کرد....................
:d
 

fatima-t

عضو جدید
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
ادم اورد در این دین خراب ابادم..........................
 

elham_k

عضو جدید
الا یا ایها الساقی
ادر کسا و ناولها
که عشق اسان نمود اول
ولی افتاده مشکلها...
 

elham_k

عضو جدید
زنگی صحنه ی یکتای هنرمندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته به جاست
خرم ان نغمه که مردم بسپارند به یاد
 

elham_k

عضو جدید
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
کچلی را بگرفتند و سرش شانه زدند
 

nazaninfatemeh

عضو جدید
در شبی تاریک
که صدایی با صدایی در نمی آمیخت
و کسی کس را نمیدید از ره نزدیک
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت
و به ناخن های خون آلود
روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچ کس دیگر
شسته باران رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید
 

mrsos256

عضو جدید
در شبی تاریک
که صدایی با صدایی در نمی آمیخت
و کسی کس را نمیدید از ره نزدیک
یک نفر از صخره های کوه بالا رفت
و به ناخن های خون آلود
روی سنگی کند نقشی را و از آن پس ندیدش هیچ کس دیگر
شسته باران رنگ خونی را که از زخم تنش جوشید و روی صخره ها خشکید
در تاریک حرص و آز بستیم
گشودند ار چه صد ره ، باز بستیم
 
Similar threads
Thread starter عنوان تالار پاسخ ها تاریخ
naghmeirani اولین مسابقۀ "مشاعرۀ سنتی دور همی" با جایزه مشاعره 109
Fo.Roo.GH مشاعرۀ شاعران مشاعره 11

Similar threads

بالا