مشاعره با نام کاربر قبلی

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
سلامی همچون باد صبا
ب پیران و مجید باند محله ی ما

:redface:

اوای خوش نغمه باران رسید
بوی خاک بر اثر بارش باران رسید
انچنان مست از این بو شده ام
که تمام خاطراتم به ذهنم رسید
 
آخرین ویرایش:

eti68

عضو جدید
کاربر ممتاز
عجب کاری نمودین خیبری ها
برنده شدین و رفتین به فینال رحمتی ها
 

rahmati8829

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز

پیوست ها

  • 3D Smile 71.gif
    3D Smile 71.gif
    48.5 کیلوبایت · بازدیدها: 0

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
مدتی هست که قید همه چی را زده ام
نظری کن تو ز رحمت به من و بنده نواز

این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .
 

behrooz civil

کاربر فعال مهندسی عمران ,
کاربر ممتاز
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .

خودم به خودم جواب میدم :(

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
تو باز آمدی اشکان کنایه ام بزنی؟!
برو بزن سند دل به دختران دگر

دل من که سند نداره باران
دلم هست از برای همه یاران:heart:
دلم دریاست باران بحری عظیمست
دلم را قولنامه ای میفروشم
 

رجایی اشکان

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .


تو ای بهروز بگو اهل کجایی
منم اسمم بود اشکان رجایی
 

باران 686

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
دل من که سند نداره باران
دلم هست از برای همه یاران:heart:
دلم دریاست باران بحری عظیمست
دلم را قولنامه ای میفروشم

عجب اوضاع و احوالت بی ریخت است!
رجایی قیمت قولنامه ایش چند؟:D
 

pearan

عضو جدید
کاربر ممتاز
این منم پنهانترین افسانه ی شبهای تو / آنکه در مهتاب باران شوق پیدایی نداشت
خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم / زیر باران نگاهت شعر معنایی نداشت . . .

خودم به خودم جواب میدم :(

چو امکان خلود ای دل در این فیروزه ایوان نیست

مجال عیش فرصت دان به فیروزی و بهروزی

بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت

بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!

این منم پنهانترین افسانه‌ی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت


در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت


پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت

پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس نکامیم تقدیر جاپایی نداشت

شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت

ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت

حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت

عشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشت

بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت
"وحید طلعت"

شاعرش باشد "وحید طلعت ای بهروزِ ما
ورنه پاسخ می گرفتی تو همین دیروزِ ما

گر وحید طلعتی به به چه نیکو آمدی
ورنه از دوری تو داغی بُوَد بر سوز ما

مقدمت گویم خوش آمد از خودت بیتی بگو
هم بیا و دلبری کن در پیِ هر روز ما:gol:


 

آرزوخانوم

عضو جدید
بی نگاهِ عشق مجنون نیز لیلایی نداشت
بی مقدس مریمی دنیا مسیحایی نداشت

بی تو ای شوق غزل‌آلوده‌ی شبهای من
لحظه‌ای حتی دلم با من هم‌آوایی نداشت

آنقدر خوبی که در چشمان تو گم می‌شوم
کاش چشمان تو هم اینقدر زیبایی نداشت!

این منم پنهانترین افسانه‌ی شبهای تو
آنکه در مهتاب باران شوقِ پیدایی نداشت


در گریز از خلوت شبهای بی‌پایان خود
بی تو اما خوابِ چشمم هیچ لالایی نداشت

خواستم تا حرف خود را با غزل معنا کنم
زیر بارانِ نگاهت شعر معنایی نداشت


پشت دریاها اگر هم بود شهری هاله بود
قایقی می‌ساختم آنجا که دریایی نداشت

پشت پا می‌زد ولی هرگز نپرسیدم چرا
در پس نکامیم تقدیر جاپایی نداشت

شعرهایم می‌نوشتم دستهایم خسته بود
در شب بارانی‌ات یک قطره خوانایی نداشت

ماه شب هم خویش می‌آراست با تصویرِ ابر
صورت مهتابی‌ات هرگز خودآرایی نداشت

حرفهای رفتنت اینقدر پنهانی نبود
یا اگر هم بود ، حرفی از نمی ایی نداشت

عشق اگر دیروز روز از روز‌گارم محو بود
در پسِ امروز‌ها دیروز، فردایی نداشت

بی تواما صورت این عشق زیبایی نداشت
چشمهایت بس که زیبا بود زیبایی نداشت
"وحید طلعت"

شاعرش باشد "وحید طلعت ای بهروزِ ما
ورنه پاسخ می گرفتی تو همین دیروزِ ما

گر وحید طلعتی به به چه نیکو آمدی
ورنه از دوری تو داغی بُوَد بر سوز ما

مقدمت گویم خوش آمد از خودت بیتی بگو
هم بیا و دلبری کن در پیِ هر روز ما:gol:


پروانه به یک سوختن آزاد شد از شمع

بیچاره دل ماست که در سوز و گدازست
 

Similar threads

بالا