شرمنده من تشکرام تموم شدن
گر به دلم آویخت خروشرو چمنزاری
شب تا به سحر یادکنم از آوایی![]()
گفتند که الناز به تبریز امده است
تمام شهر به نظاره امده است

شرمنده من تشکرام تموم شدن
گر به دلم آویخت خروشرو چمنزاری
شب تا به سحر یادکنم از آوایی![]()
گفتند که الناز به تبریز امده است
تمام شهر به نظاره امده است![]()
الا یا ایها الباران، چه میخواهی تو از یاران؟!
چه گیری داده بودی دوش، به رحمت(1) راجب باران!
ز آدرس هم جدالی بود، بین رحمت و باران
نصیحت کردی اش گرچه، بُود این کارِ بی کاران!
محبت میکن و لطفی، به رحمت(1) جمله ی یاران
که چه خوش گفت شاعر رومی (2) شود گل جمله ی خواران (3)
ز شوخی ام مشو غمگین، نی ام شاعر فقط نالان
از این درد جدایی و، تنی خسته از این هجران
پ.ن (1): منظور شاعر از رحمت، جناب رحمتی هست
پ.ن (2): شاعر رومی همان جلال الدین محمد رومی (مولانا) می باشد
پ.ن (3): شاعر اشاره به شعر "از محبت خوارها گل میشود" مولانا دارد
همش مزاحه، به دل نگیرید![]()
عجب شعری تو گفتی ناشناسا
مهندس،برقی و گشتی تو نالان!
یکایک کرده ای چالش تو یاران
کنون من هم کشم چالش شما را
کجای سرزمینم هستی ای دوست؟
کجا دارد چنین طنازی ای دوست؟
بگو جانم که تابستان امسال
بباشد چندمین گرمای هر سال؟(1)
گمانم تجربه بسیار داری
از عشق و عاشقی و بیقراری
عجب کرده غلط آن دخت ایران(2)
که کرده مبتلایت درد هجران
(1):منظور شاعر اینه که کلا چند سالتونه؟(پاسخگویی در صورت تمایل)
(2):شاعر بی ادب نیست.چون واژه "اشتباه" وزن شعر رو خراب میکرده از واژه "غلط" استفاده کرده است.
من به دل نگرفتم در نتیجه شما هم به دل نگیرید(قانون اول فیزیک)![]()
از این چالش بسی خوشنود گشتم
ز شعرت اندکی مسرور گشتم
چه ذهن پر سوالی داری ای دوست
عجب باران نابی هستی ای دوست
ناشناسم جایم آذر بایجان است
جوانم، بیست و هفت اندر میان است(1)
چه گویی ای تو بارانا که هجران
بود از بهر دوری ام ز یزدان
پ.ن(1): منظور شاعر این است که در میانه ی 27 سالگیست
![]()
شعر های تو ای آوادر گوشه چشم تو چه گیری کرده آن نو
طوری که تمام هستی اش نخ کش شد در سال نو![]()
شعر های تو ای آوا
شد بر سر من آوار
طوری که ز من برده
هوش از سر و من بیمار
داشتم تو رو میدیدم
از ان طرف دیوار
تو روی به من کرده
من مست از این دیدار
اخر نوشتم من
شعر و غزل و طومار
گر رفت زکف وقتت
عذرم بپذیر بسیار![]()
تو بارانی و من مشتی کویرمشعر های تو ای آوا
شد بر سر من آوار
طوری که ز من برده
هوش از سر و من بیمار
داشتم تو رو میدیدم
از ان طرف دیوار
تو روی به من کرده
من مست از این دیدار
اخر نوشتم من
شعر و غزل و طومار
گر رفت زکف وقتت
عذرم بپذیر بسیار![]()
تو بارانی و من مشتی کویرم
نمیباری چرا من جون بگیرم
از این چالش بسی خوشنود گشتم
ز شعرت اندکی مسرور گشتم
چه ذهن پر سوالی داری ای دوست
عجب باران نابی هستی ای دوست
ناشناسم جایم آذر بایجان است
جوانم، بیست و هفت اندر میان است(1)
چه گویی ای تو بارانا که هجران
بود از بهر دوری ام ز یزدان
پ.ن(1): منظور شاعر این است که در میانه ی 27 سالگیست
![]()
میشود در کوی یاران خموش گشت و ناگفت
تا باران شود بهاری، مسرور گردد رجایی![]()
به خاطر تو میزنم النازعدوی گر زند زخمی عمری میخندم
بزن باران، پیمان نامردی نمی بندم![]()
اشکان، من ابری نمیبینم در اسمانتو بارانی و من مشتی کویرم
نمیباری چرا من جون بگیرم
ندیدم تو را در روم چند شب پیش رجاییالناز به ناز طبیبان نیازمند نباشی الهی
تو همواره لطف داری بر رجایی
ندیدم تو را در روم چند شب پیش رجایی
دوستی خواست رسانم به تو از خویش سلامی
من فراموش بکردم که کنم برعهد وفایی
او خودش نیست در این شب،سالوادور نام کجایی؟![]()
او نبودش و غمش را به شب و باران دادم
من در این تاپیک بارها جان دادم(یعنی جون دادم تا یه بیت از خودم در کنم خخخخ)
رجایی گشته ای کمیاب و ناپیدا
اتی گفتا که یادی کرده ای از ما
بله باران تو همواره در یادی
ناسلامتی تو اینجا هستی ساقی
اگر یک روز نیایی همه دلگیر شونداو نبودش و غمش را به شب و باران دادم
من در این تاپیک بارها جان دادم(یعنی جون دادم تا یه بیت از خودم در کنم خخخخ)
به گمانم که سالوادور نامی
شده از من گلایه مند و غمین![]()
سالوادور گفته ام هست ناجی
در ترکی خواهر را گویند باجی
دل سالوادور نشکند از دوستانش
نام اتی را نوشته بودم روی کاجی
ببخشید امشب حال و هوای شعر و ندارم.
من مخلص همه دوستان هستم.
نمیدونم ترکی خواهر و درست نوشتم یا نه!
اگر یک روز نیایی همه دلگیر شوند
اشکان همه بدون تو پیر شوند
هر روز بیا و اندکی شعر بخوان
بیا تا ز دیدنت همه سیر شوند
از دیدنم الانشم سیرند همه
باران برای شعر تو یک لایک کمه
ممنونم که شعرمو لایک میکنیاز دیدنم الانشم سیرند همه
باران برای شعر تو یک لایک کمه
تو خود دانی که سیرند و نرفتی
عجب اشکان، سمج و سفت و سختی![]()
تو خود دانی که سیرند و نرفتی
عجب اشکان، سمج و سفت و سختی![]()
باران اشکان را میدهی آزار؟
دلش را بشکنی او میزند زار..
نکن با حال او تا همچو یک مار
خدا داند که خوبست همچو یک یار![]()
تو ای باران شیش و هشت بیاموز
کمی کمی مرام از 256016باران جون دانش اموز
همش تو میزنی بر توی ذوقم
چرا نابود کنی اینگونه شوقم![]()
رجایی اندکی فکر خطر کنشب تا سحر من هستم و لالایی باران
نمیدونم ولی خوابم نمیبره چرا
فک میکنم هی شیش و هشت میزنه
تو مغز من دنگ دنگ میکنه صدا
من که غمگین نگشتم ز کلامت بارانالا یاران همه آنچه که گفتم
بود از روی شوخی و نه جدی
اگر از بهر آن گشتید غمگین
مرا آگه کنید تا من بدانم
هم اینک جملگیتان را سپارم
به یزدان،عشق بی همتای نابم![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 | |
![]() |
مشاعره عرفانی | مشاعره | 560 |