تو ای پیران بگو اهل کجایی
برایت دم کنم من هم یه چایی
بُوَد پیران از اهل دل رجایی
شما جانا بگو اهل کجایی
تو ای پیران بگو اهل کجایی
برایت دم کنم من هم یه چایی
تورا میبینم وهردم پیران
زیادت میکنی دردم پیران![]()
پیران بزن تشکر بر پست نوی بنده
تابر شتر نبندم محمل به روز باران![]()
چه دردی برتو افزودم من ای بانوی معمار
چرا دردت زیادت کرده پیرانِ گرفتار
تشکر می کنم از پست زیبای تو معمار
تشکر خرج چندانی ندارد بانو معمار
پیران اسم تو از چیست؟
پیران نام خوده چیست؟![]()
پیران عزیز دردت گو درمانت کنیم
آنچه خواهی مر تو را آنت کنیم
از دوست هر چه خواهی تو بگو
وسعم گر رسید پر سامانت کنیم
شاعری چو ناجی شغل مایه داری نیست
عوض کن مشغله تا شادت کنیم
ندانم چرا مرا مشکل افتاد با آی دی قبلیت
این چنین باش تا مردانه یادت کنیم
تو پیران پیرمان کردی با این شعر
مرا ای سالوادر درمان نباشد
مداوایی در این هجران نباشد
تشکر می کنم از تو عزیزا
مداوا دستِ این وآن نباشد
نپرس از درد پیران بیش از اینها
کسی جز او چنان حیران نباشد
تو پیران پیرمان کردی با این شعر
شادمانه ای بگو تا بخندیم هِر و هِر
![]()
کنون شرمندگی ناید به کارم
الهی بر لبانت خنده باشد
که بانو زندِ ما سر زنده باشد
دلیل شعر بالا پاسخی بود
سؤالِ سالوادر از بنده باشد
شما اصلن به روی خود نیاور
که پیران از خودش شرمنده باشد
بُوَد پیران از اهل دل رجایی
شما جانا بگو اهل کجایی
منم اهل دلم همچون تو پیران
من هستم اهل سرزمین شیران
شب است و اشکانم سرازیر
نگاهم اب ریزان است و دلگیر![]()
مرا ای سالوادر درمان نباشد
مداوایی در این هجران نباشد
تشکر می کنم از تو عزیزا
مداوا دستِ این وآن نباشد
نپرس از درد پیران بیش از اینها
کسی جز او چنان حیران نباشد
تو ای معمار معماران کجائی
بیا حالی بپرس از این رجائی
(مشاعره با نام کاربری خودم خخ)
j
الا ای کاربر- اشکان- رجایی
که سُکنی می کنی در این حوالی
بود تصویرِ نامت -برج ایفل
نه طرح واقعی- بلکه سه بعدی
الا ای کاربر- اشکان- رجایی
که سُکنی می کنی در این حوالی
بود تصویرِ نامت -برج ایفل
نه طرح واقعی- بلکه سه بعدی
سحر بر قله ی قافی تو پرواز
که دستانت نمودی این چنین باز؟
چو بارانی بپوشم در زمستان
نباید من زنم طعنه به مستان![]()
سحر بر قله ی قافی تو پرواز
که دستانت نمودی این چنین باز؟
تو باران باش و بباربر من
ببار تا پاک شود
جسم غبارگرفته ی نم زده ام
ببار تا
خاک شود هر آنچه رشتم
آری
راستی هرچه را رشتم
انبوه پنبه ای بیش نشد...
سحر، سازی تو با نامم سپید شعری
دمت گرم و دماغت چاق و دل خوش
دارم پند و اندرزی از بزرگی بر گوش
نباشم در غم دوست من خموش
نزده باشم بهر دوست کمی جوش
دانم شود روزی فتیله عمرم خاموش
پیران دلبندم در تحصیل غم مکوش
غریبی مکن گو دردت بر این گوش
گر صیام نبود میخواندم پیر می فروش
جرعه ای دهمت و گویم نوش نوش
گر دلی شاد خواهی بهر خلق بکوش
با خدا باش و غیر حق با کس نجوش
خرده مگیر عزیز گر جوابت ندادم دوش
دانی سرکارم و الان اینجایم به گوش
راستی جواب بیت آخرم شدی خاموش
گویمت خوانده ام برق و هستم با هوش
پندم بهر همه: مودب باش و نخوت مفروش
که مسافریم و روزی رویم سوی سروش
دوستان در نت سر هیچ الکی نزن جوش
که فانی بود عمر و شویم روزی خاموش
گر شوخی ما به کامت نیست شویم خموش
تمام شد عرایضم لطفا بر من نه خروش
هجو و اسپم بسیار نمود این ژنده پوش
باشد ببخشایدش مهربان نغمه جرم پوش
بود اشعارت حکمت سالوادر جان
گرفته پند از آن پیران فراوان
کنم آویزه ی گوش و بنوشم
افاضات تو را ای جانِ جانان
ولی بهتر بود کمتر سرایی
به کیفیت عنایت کن خوش الحان
دهد پیران نکو پندی به یاران
کند محفل سراپا غرق باران
سحر خواب از دو چشمانم ربوده
گناهانم در در این عالم چه بوده
اگر کردی گنه در این زمانه
بگو بر من تمامش صادقانه![]()
("تو ای پیران" مستتر هست در مصرع دوم!به قرینه لفظی حذف شده)
گناهش در سحرگه با خدا گفت
به چشمان تر و هم بی ریا گفت
گناهش در سحرگه با خدا گفت
به چشمان تر و هم بی ریا گفت
اگر دیدی خدا را در دعایت
وگر بخشود نقص و اشتباهت
تو را پیران قسم دادم به این ماه
مرا هم یاد کن در ربّنایت
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
![]() |
مشاعره با اشعار شاهنامه | مشاعره | 18 | |
S | مشاعره با اشعار بداهه ... | مشاعره | 151 | |
P | مشاعره کودک ۷ ساله ایرانی - رها حسین پور معتمد | مشاعره | 0 | |
![]() |
مشاعره با اشعار فروغ فرخ زاد | مشاعره | 443 | |
![]() |
مشاعره عرفانی | مشاعره | 560 |