maryam.t.azadeh
عضو جدید
زندگی رو برا خودت کردی زهر مار بخدا...همه دوس دارن شاد و آزاد باشن و تو داری زندگی رو الکی واسه خودت تلخ میکنی و به موجود خیالی دلبستی و خودتو محدود به اون کردی!!خدا میدونه شاید اطرافت کسی بود که تورو دوس داشته باشه و تو ایقد بهش بی توجه بودی که نفرینت کرد و اینجور شدی؟؟؟؟؟
بابا ول کن مگه چند سال جوونی؟؟؟
یه جوری ازون پسره حرف میزنی آدم یاد کرگدن میفته!!!!آخه کرگدنها حیوانات مغروری هستن و دوس ندارن اصن معاشرتی با کرگدنای دیگه داشته باشن!!!واسه همینم در حال انقراضن!!!!
هه هه هه هه هه هه هه هه هه هه ....شوخی میکنم.
بخدا جوونیتو داری حروم میکنی...فردا که معلوم شد طرف سرش یه جا دیگه گرم بوده و واسه همین باتو سرد برخورد میکرد و تو روحتم خبر نداشت!!!اونوقت حالت خوب جا میاد!!!100تا آمبولانس هم کمه برای آوردن و بردنت به بیمارستان!!!!
پسری که سی و خورده ای سالشه و محل هیچ دختری نمیذاره یا سرش یه جای کاملا مخفی گرمه یا یه جوری خودشو ارضا میکنه چه جسمی چه روحی...
بترس از روزی که ضربه ی روحی بخوری و طرف ازدواج کنه...واویلا....
بخدا بد بلایی سرت میاد...نمیتونی خودتو جمع کنی...
نتیجه ی کلیه بحث!
طرف ازتو خوشش نمیاد...چه خوشت بیاد چه نیاد...هیچ نشونه ی خوش یمنی هم در حرفات ندیدم و ندیدیم که بهت بگیم بیخیال نشو...پس داری عمرتو تلف میکنی
اتفاقا همین بوده و کسی بود که منو دوست داشت و از اهالی محل بود و ادم بدی هم نبود خیلی هم علاقه اش زیاد بود ولی من به خاطر اینکه این اقا رو توی خونه دوستم دیده بودم و مهرش به دلم افتاده بود اون بیچاره رو ردش کردم. البته با ادب و احترام و نه بی احترامی.
میدونم این اقا منو دوست نداره و منم مث شما هیچ علامتی دال بر علاقه ایشون به خودم ندیدم. ولی من ترجیح میدم اخر قصه بقول شما ازدواج این اقا با یه دختر دیگه باشه تااینکه بخواد به انزوا و زوال این ادم تموم بشه.من حداقلش وقتی خوشبختی شو ببینم راضی ترم تا بدبختی شو. جدی هم دوستش دارم و هم یه کمی دلسوزش هستم.