این سوتی مربوط میشه به خواستگاری دوستم که تو تهران خونه ی دانشجویی داشت
هیچی دیگه ما به عنوان بزرگترای دوستم رفتیم اونجا! خواستگار محترم هم با مادرشون تشریف آوردن برای دیدن دوستم
موهای پسره یه خورده جلوش پف داشت و یه خرده .... بود
خلاصه بعد از یه ربع که پا شدن رفتن ، منو دوستام شروع کردیم به خوندن با صدای خیلی بلند: کفتر کاکل به سر های های ....
بعد پسره در زد و گفت کیف مامانم جا مونده!
پسره:
ما:
دیگه تو هیچ خواستگاری نبودم ! یعنی نذاشتن که باشم!![]()
من كلا يه خواستگار بيشتر نداشتم وقتي كه قرار شد كمي با هم حرف بزنيم چون اشنايي قبلي داشتيم يعني از اشنايان دورمون بودن ديگه اينكه از خودتون بگيد و... نداشتيم منم كه تصميم جدي داشتم جواب رد بدم خيلي استرس نداشتم ولي اون بنده خدا از استرس زياد مدام دستمال ريز ميكرد اصلا متوجه حرفام نميشد و مدادم تاييد ميكرد و ميگفت بله قبول دارم بله درست ميفرماييد تا اينكه من بهش گفتم پس قبول كنيد كه من نميتونم شما رو خوشبخت كنم و اميدوارم بپذيريد كه ما نميتونيم ازدواج بكنيم اون هم كه اصلا حواسش نبود گفت بله درست ميفرماييد من كاملا با شما موافقم اينو كه گفت من چند ثانيه لبخند زدمو سرمو انداختم پايين بعد فهميد چي شده
واي وقتي كه رفتن انقد خنديدم كه دلم درد گرفته بود
بله خب مگه چيه 19 سال بيشتر ندارماخیه....
همش یکی....![]()
![]()
بله خب مگه چيه 19 سال بيشتر ندارم![]()
به اون ميگن خاطر خواه با خواستگار فرق داره تازه اگه مال منم ميشمردن بيشتر از اينا بودیکی از دخترا اقواممون 5 سالشه از 3روزگیش تا حالا 127تا خواستگار داشته![]()
من كلا يه خواستگار بيشتر نداشتم وقتي كه قرار شد كمي با هم حرف بزنيم چون اشنايي قبلي داشتيم يعني از اشنايان دورمون بودن ديگه اينكه از خودتون بگيد و... نداشتيم منم كه تصميم جدي داشتم جواب رد بدم خيلي استرس نداشتم ولي اون بنده خدا از استرس زياد مدام دستمال ريز ميكرد اصلا متوجه حرفام نميشد و مدادم تاييد ميكرد و ميگفت بله قبول دارم بله درست ميفرماييد تا اينكه من بهش گفتم پس قبول كنيد كه من نميتونم شما رو خوشبخت كنم و اميدوارم بپذيريد كه ما نميتونيم ازدواج بكنيم اون هم كه اصلا حواسش نبود گفت بله درست ميفرماييد من كاملا با شما موافقم اينو كه گفت من چند ثانيه لبخند زدمو سرمو انداختم پايين بعد فهميد چي شده
واي وقتي كه رفتن انقد خنديدم كه دلم درد گرفته بود
یکی از دخترا اقواممون 5 سالشه از 3روزگیش تا حالا 127تا خواستگار داشته![]()
بابا گفتيم اولش گفتيم اخرش گفتيم الانشم بهش ميگم ولي يه دست بردار نيستگناه داشته بنده خدا خوب اولش بهش می گفتید اینقدر زجر نکشه
خیلی ....
ابجي پس 10 دقيقه پيش اون پسره گفت دوست دارم با اون ميشه 4208 تا عزيزم انقده دست كم نگيرشونما كه 4207 خواستگار داشتيم تازه از 1 سالگي.......![]()
ابجي پس 10 دقيقه پيش اون پسره گفت دوست دارم با اون ميشه 4208 تا عزيزم انقده دست كم نگيرشون![]()
تازه رئيس بالايي ها هم يادت رفت وگرنه اونم روش نميشه بگه/ ولي خيلي خشنه همون حسابش نكني بهتره به كمالاتت نميخوره عزيزمآي راست گفتي...........![]()
تازه رئيس بالايي ها هم يادت رفت وگرنه اونم روش نميشه بگه/ ولي خيلي خشنه همون حسابش نكني بهتره به كمالاتت نميخوره عزيزم
اگه داداش داشتم ميومدم براش از تو خواستگاري ميكردم 4210نه بنده خدا خشن نيست مهربونه.........4209
اگه داداش داشتم ميومدم براش از تو خواستگاري ميكردم 4210![]()
من كلا يه خواستگار بيشتر نداشتم وقتي كه قرار شد كمي با هم حرف بزنيم چون اشنايي قبلي داشتيم يعني از اشنايان دورمون بودن ديگه اينكه از خودتون بگيد و... نداشتيم منم كه تصميم جدي داشتم جواب رد بدم خيلي استرس نداشتم ولي اون بنده خدا از استرس زياد مدام دستمال ريز ميكرد اصلا متوجه حرفام نميشد و مدادم تاييد ميكرد و ميگفت بله قبول دارم بله درست ميفرماييد تا اينكه من بهش گفتم پس قبول كنيد كه من نميتونم شما رو خوشبخت كنم و اميدوارم بپذيريد كه ما نميتونيم ازدواج بكنيم اون هم كه اصلا حواسش نبود گفت بله درست ميفرماييد من كاملا با شما موافقم اينو كه گفت من چند ثانيه لبخند زدمو سرمو انداختم پايين بعد فهميد چي شده
واي وقتي كه رفتن انقد خنديدم كه دلم درد گرفته بود
inja 3ta page bood ma 2ta khatere bishtar nadidim???!!!!!!![]()
Thread starter | عنوان | تالار | پاسخ ها | تاریخ |
---|---|---|---|---|
A | استاد باحال و سوتی بد موقع دختران | زنگ تفريح | 2 | |
![]() |
زبان سوتی! زبان مردم یک روستا | زنگ تفريح | 0 | |
![]() |
سوتی های ایرانی | زنگ تفريح | 0 | |
![]() |
سوتی سایز | زنگ تفريح | 1 | |
![]() |
سوتی های جواد خیابانی | زنگ تفريح | 94 |