زنگ تفریح ... گپ و گفت های خودمونی!

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بر دوستان/
چه خبر از چهارشنبه سوري
امشب كه به من خيلي خوش گذشت/ بهترين و خاطرانگيزترين شب براي من امشب بود/ خيلي خوش گذشت/جاي دوستان خالي نباشه/
 

seyyedalizeinali

عضو جدید
تاحالا دقت کردین وقتی
موبایلتون میوفته زمین سریع برش میدارین ببینین

چیزیش شده یا نه ولی وقتی رفیقتون می خوره زمین
هرهر بهش می خندین !!!!!!


✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

اینقدر که ما لگد به بخت خودمون زدیم بروسلی به
حریفاش نزد ..... والاااا


✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉
نشسته بودم سر کلاس مامانم بهم اس ام اس داد :700 هزار تومن ترمی بابای
بدبختت داره واسه دانشگاهت پول میده اونوقت تو سر کلاس گوشیتو چک میکنی ببینی کی اس
ام اس داده الاغ؟؟
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

همانا به تجربه دریافته شده
است :

کسی که در رقص ,
بلند کردنش سخت است..

نشاندنش به مراتب سخت تر است...!!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉


پليس به غضنفر:
اينجا ماهيگيري قدغنه!!! غضنفر: ولي اينجا تابلو نزدين!!!

پلیس : نزديم كه نزديم، زود باش از بالاي اون
آكواريوم بيا پايين
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉


جهــان سوم جـا ییست
کـــه مخفف ایمــیل , پست الکتــرونیکـی میباشد کـه

هم پست هم الکـــترونیک انگــلیسـی است
!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉


به راننده تاکسی
میگم سیگارتو خاموش کن به دودش حساسیت دارم،

برمیگرده میگه جوونای سن تو کراک میکشن تو به دود
سیگار حساسی!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

هر روز تو دانشگاه
میبینیم ۱۰۰ تا دختر مدرسه ای رو به صف کردن،

معلمشونم جلو، آوردن بازدید از دانشگاه، مگه باغ
وحشه اینا رو هر روز

میارین بازدید!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

اینم از مجلس ختم، با
کفش رفتیم با دمپایی برگشتیم!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

یارو رو آوردن تو
تلویزیون، زیر اسمش نوشته: "کارشناس مسائل یمن"، من

موندم این بنده خدا تو این ۴۰ سال از چه راهی نون
در میآورده!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

خانومه ناراحت توی
تاکسی: به فاصله چند روز هم شوهرم بهم خیانت کرد

هم دوست
پسرم!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

فدراسیون فوتبال فقط تو
6 ماه، نیم میلیارد تومن از فحاشی

فوتبالیستها درآمد داشته. یعنی به عبارتی قیمت فحش از قیمت طلا
زده

بالاتر!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

طرف رفته خواستگاری،
دختره بهش گفته شهید مورد علاقه شما کیه؟!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

واسه دوست دخترت شارژ می
فرستی، بعد میگه تو بزنگ!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

واسه داداشمون رفتیم
خواستگاری، ننه جون طرف در اومده میگه ۲۰۱۲ تا

سکه مهریه به نیت المپیک
لندن!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

هر بار که صفحه ی
*****ینگ رو دیدم یه صلوات فرستادم. مامانم میگه

همینطور ادامه بدی جات تو
بهشته!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

میگه به خدا راست میگم.
طرف میگه نه، اگه راست میگی بگو به جون

مامانم!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

ایران که هستیم توی
سوپرمارکت دنبال جنس خارجی میگردیم، بعد خارج که

میریم میافتیم دنبال جنس
ایرانی!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

طرف سوار اسب شده، عکسشو
گذاشته فیس بوک، میگه اون بالاییه منم!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

رفتم سوپر مارکت میگم
آقا کرم کارامل دارین؟ میگه کرم فقط ساویز

داریم!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

میری از خودپرداز پول
بگیری، رمزتو میزنی پول بر میداری، بار دوم

کارتو میذاری، رمز رو اشتباه میزنی، یکی از پشت
میگه: آقا رمزتو اشتباه

زدیها!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

بغل دستیمون توی هواپيما
از اول تا آخر به اسلام فحش میداد، وسطهای

پرواز هواپیما یه تکون خورد، گفت «يا
ابالفضل»!!
✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉ ✉

رفتم شلوار جین بخرم،
اولی رو پرو کردم یه کم تنگ بود. فروشنده گفت:

یه دوبار بپوشی جا باز میکنه! دومی رو پوشیدم یه
کم گشاد بود. فروشنده

گفت:
چیزی نیست یه دو بار آب بخوره تنگ میشه!!
 

shalizeh-0123

عضو جدید
يه آبوداني واسه رفيقش تعريف ميکرد که حميــــد !!
حميد : چيه؟
گفت: رفته بودم جنگل , چه طبيعت بکري !! ايقد جات خالي بوود ايقد جات خالي بود!! واساده بودم مهو اين طبيعت شده بودم ! اينقد قشنگ بود آواز پرندگان ! کاش مو اين دوربينمو برده بودم با خودم برات فيلم برداري ميکردم ! همينطور که مو مهو اين طبيعت بودم گرگا حمله کردن !!
حميد : خو چي شد؟!!!!!!
گفت : خو هيچي ما بدو گرگا بدو ! مو بدو گرگا بدو !! ب...عد ر...سيديم به يه دشت ! دشت پر از گل شقايق ! ايقد قشنگ بود , تا چشم کار ميکرد فقط گل سرخ ! اصلا يه فضاي رمانتيکي شده بود !
حميد : پَ گرگا چي شدن ؟!
گفت : ها وولک گرگا دنبالم ! مو بدو گرگا بدو !! رسيديم به يه کوه ! پسر از قدرت خدا آب از دل کوه در ميومد ميخورد زمين پووووودر مي شد !! نور خورشيدم افتاده بود داخلش يه رنگين کمون خشکلي درست شده بود جات خالي کاش مو اين دوربينمو با خودم برده بودم واست فيلم ميگرفتم !
حميد : گرگا چي شدن وولک؟!!
گفت: هااا خو گرگا دنبالمون مو بدو گرگا بدو مو بدو گرگا بدوو ! رسيديم به يه دريا ! پسر دريا نگو استخر ! يه موج داخل اين دريا نبود ! ايقد قشنگ بووود !!
حميد :گرگااا چي شدن؟!
گفت : خو زهر مار !!! گرکا ول کردن تو ول نميکني!!!!!
 

Soheila.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
 

Soheila.G

عضو جدید
کاربر ممتاز
يكي بود, يكي نبود. پير مردي بود به نام عمو نوروز كه هر سال روز اول بهار با كلاه نمدي, زلف و ريش حنا بسته, كمرچين قدك آبي, شال خليل خاني, شلوار قصب و گيوة تخت نازك از كوه راه مي افتاد و عصا به دست مي آمد به سمت دروازة شهر.
بيرون از دروازة شهر پيرزني زندگي مي كرد كه دلباختة عمو نوروز بود و روز اول هر بهار, صبح زود پا مي شد, جايش را جمع مي كرد و بعد از خانه تكاني و آب و جاروي حياط, خودش را حسابي تر و تميز مي كرد. به سر و دست و پايش حناي مفصلي مي گذاشت و هفت قلم, از خط و خال گرفته تا سرمه و سرخاب و زرك آرايش مي كرد. يل ترمه و تنبان قرمز و شليتة پرچين مي پوشيد و مشك و عنبر به سر و صورت و گيسش مي زد و فرشش را مي آورد مي انداخت رو ايوان, جلو حوضچة فواره دار رو به روي باغچه اش كه پر بود از همه جور درخت ميوة پر شكوفه و گل رنگارنگ بهاري و در يك سيني قشنگ و پاكيزه سير, سركه, سماق, سنجد, سيب, سبزي, و سمنو مي چيد و در يك سيني ديگر هفت جور ميوة خشك و نقل و نبات مي ريخت. بعد منقل را آتش مي كرد و مي رفت قليان مي آورد مي گذاشت دم دستش. اما, سر قليان آتش نمي گذاشت و همانجا چشم به راه عمو نوروز مي نشست.
چندان طول نمي كشيد كه پلك هاي پيرزن سنگين مي شد و يواش يواش خواب به سراغش مي آمد و كم كم خرناسش مي زفت به هوا.
در اين بين عمو نوروز از راه مي رسيد و دلش نمي آمد پيرزن را بيدار كند. يك شاخه گل هميشه بهار از باغچه مي چيد رو سينة او مي گذاشت و مي نشست كنارش. از منقل يك گله آتش برمي داشت مي گذاشت سر قليان و چند پك به آن مي زد و يك نارنج از وسط نصف مي كرد؛ يك پاره اش را با قندآب مي خورد. آتش منقل را براي اينكه زود سرد نشود مي كرد زير خاكستر؛ روي پيرزن را مي بوسيد و پا مي شد راه مي افتاد.
آفتاب يواش يواش تو ايوان پهن مي شد و پيرزن بيدار مي شد. اول چيزي دستگيرش نمي شد. اما يك خرده كه چشمش را باز مي كرد مي ديد اي داد بي داد همه چيز دست خورده. آتش رفته سر قليان. نارنج از وسط نصف شده. آتش ها رفته اند زير خاكستر, لپش هم تر است. آن وقت مي فهميد كه عمو نوروز آمده و رفته و نخواسته او را بيدار كند.
پير زن خيلي غصه مي خورد كه چرا بعد از آن همه زحمتي كه براي ديدن عمو نوروز كشيده, درست همان موقعي كه بايد بيدار مي ماند خوابش برده و نتوانسته عمو نوروز را ببيند و هر روز پيش اين و آن درد دل مي كرد كه چه كند و چه نكند تا بتواند عمو نوروز را ببيند؛ تا يك روزي كسي به او گفت چاره اي ندارد جز يك دفعة ديگر باد بهار بوزد و روز اول بهار برسد و عمو نوروز باز از سر كوه راه بيفتد به سمت شهر و او بتواند چشم به ديدارش روشن كند.
پير زن هم قبول كرد. اما هيچ كس نمي داند كه سال ديگر پيرزن توانست عمو نوروز را ببيند يا نه. چون بعضي ها مي گويند اگر اين ها همديگر را ببينند دنيا به آخر مي رسد و از آنجا كه دنيا هنوز به آخر نرسيده پيرزن و عمو نوروز همديگر را نديده اند
 

shalizeh-0123

عضو جدید
مرد جوان:ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده؟ پیرمرد:معلومه که نه. چرا آقا...مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین؟ یه چیزایی کم میش...و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم تموم میشه. ولی آقا آخه میشه به من بگین چه جوری؟ ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما"تو از من تشکر میکنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی نه؟ خوب... آره امکان داره. امکانش هم هست که ما دو سه بار یا بیش تر باز هم همدیگر رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی. خوب...آره این هم امکان داره. یه روزی شاید بیای خونه ی من و بگی داشتم از این دور و ورا رد می شدم گفتم یه سری هم به شما بزنم و منهم بهت تعارف کنم بیای تو تا یه چایی با هم بخوریم و بعد این تعارف و ادبی که من بجا آوردم باعث بشه که تو دوباره بیای دیدن من و در اون زمانه که میگی به به چه چایی خوش طمعی و بپرسی کی اونو درست کرده؟ آره...ممکنه. بعدش من به تو میگم که دخترم چایی رو درست کرده و در اون زمان هست که باید دختر جوون و خوشگلم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد... لبخندی بر لب مرد جوان نشست. در این زمان هست که تو هی میخوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و ازش میخوای باهات قرار بذاره و یا اینکه با هم برین سینما. مرد جوان از تجسم این موضوع باز هم لبخند زد. دختر من هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظارته که بیای و پس از ملاقات ها ی مکرر تو هم عاشقش میشی و ازش درخواست میکنی که باهات ازدواج کنه. مرد جوان دوباره لبخند زد. یه روز هم دوتاتون می یاین پیش من و از من واسه عروسیتون اجازه می خواین. اوه بله...حتما"و تبسمی بر لبانش نشست. پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت:من هیچوقت اجازه نمیدم که دختر دسته گلم با آدمی مثل تو که حتی یه ساعت مچی هم نداره ازدواج کنه...می فهمی؟ و با عصبانیت دور شد.
 

آیورودا

عضو جدید
کاربر ممتاز
سلام بچه ها//
من اومدم از همتون خدافظي كنم و سال جديد رو به همتون تبريك بگم
ايشالله سال خوبي داشته باشيد و اتفاقات خوب براتون بيافته و شاد و سلامت در كنار خانوادتون داشته باشيد//
پيشاپيش عيدتون مبارك
 

pgha

عضو جدید
سلام

سلام

سلام بر همه:smile:
من تازه عضو شدم و از این بابت خوشحالم:D. امیدوارم روزها و لحظات خوبی را با دوستان و همکاران گرامی داشته باشیم.:gol:
پیشاپیش عید همگی مبارک.
سال شاد و پرباری پیش رو داشته باشید.
:gol:آرزویم این است، سالی که پیش رو دارید، آغاز روزهایی باشد که آرزو دارید.:gol:
 

pgha

عضو جدید
روزی دانشمندى آزمایش جالبى انجام داد. او یك آكواریوم ساخت و با قرار دادن یک دیوار شیشه‌اى در وسط آكواریوم آن ‌را به دو بخش تقسیم ‌کرد.
در یک بخش، ماهى بزرگى قرار داد و در بخش دیگر ماهى کوچکى که غذاى مورد علاقه ماهى بزرگتر بود..
ماهى کوچک، تنها غذاى ماهى بزرگ بود و دانشمند به او غذاى دیگرى نمى‌داد.
او براى شکار ماهى کوچک، بارها و بارها به سویش حمله برد ولى هر بار با دیوار نامرئی كه وجود داشت برخورد مى‌کرد، همان دیوار شیشه‌اى که او را از غذاى مورد علاقه‌اش جدا مى‌کرد…
پس از مدتى، ماهى بزرگ ازحمله و یورش به ماهى کوچک دست برداشت. او باور کرده بود که رفتن به آن سوى آکواریوم و شکار ماهى کوچک، امرى محال و غیر ممکن است!
در پایان، دانشمند شیشه ی وسط آکواریوم را برداشت و راه ماهی بزرگ را باز گذاشت.. ولى دیگر هیچگاه ماهى بزرگ به ماهى کوچک حمله نکرد و به آن‌سوى آکواریوم نیز نرفت !!!

میدانید چـــــرا ؟

دیوار شیشه‌اى دیگر وجود نداشت، اما ماهى بزرگ در ذهنش دیوارى ساخته بود که از دیوار واقعى سخت‌تر و بلند‌تر مى‌نمود و آن دیوار، دیوار بلند باور خود بود ! باوری از جنس محدودیت ! باوری به وجود دیواری بلند و غیر قابل عبور ! باوری از ناتوانی خویش
 

shalizeh-0123

عضو جدید
Happy New Year in advance Wish youin the year 1391. Have a happy & wonderful days. Don't too hard but your boss can say to you. Take care of yourself. Buy some beautiful . I hope drops from the sky so that you can buy or change a and a . And never need to , just and go around the world. It's a good idea to have more and , but don't eat too much . Do remember to at least once a week. No with your honey, and don't be shy to say . Enjoy your romantic times http://www.pic4ever.com/images/pillowfight.gif Best wishes to you & all your . Also have a nice 13 be dar
 
سلام .
امیدوارم سال 91 براتون سالی سرشار از خوبی و خوشی مهربونی و زیبایی و طراوت باشه امیدوارم هرچی از خدا می خواین اگه صلاحتون هست بهتون بده . تو این سال جدید واسه منم دعا کنید مرسی پیشاپیش سال نو همه ی دوستام مبارک
 

shalizeh-0123

عضو جدید
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین To fall in love عاشق شدن To laugh until it hurts your stomach آنقدر بخندی که دلت درد بگیره To find mails by the thousands when you return from a vacation. بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری To go for a vacation to some pretty place. برای مسافرت به یک جای خوشگل بری To listen to your favorite song in the radio. به آهنگ مورد علاقت از رادیو گوش بدی To go to bed and to listen while it rains outside. به رختخواب بری و به صدای بارش بارون گوش بدی To leave the Shower and find that the towel is warm از حموم که اومدی بیرون ببینی حو له ات گرمه ! To clear your last exam. آخرین امتحانت رو پاس کنی To receive a call from someone, you don""t see a lot, but you want to. کسی که معمولا زیاد نمی‌بینیش ولی دلت می‌خواد ببینیش بهت تلفن کنه To find money in a pant that you haven""t used since last year. توی شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی‌کردی پول پیدا کنی To laugh at yourself looking at mirror, making faces. برای خودت تو آینه شکلک در بیاری و بهش بخندی !!! Calls at midnight that last for hours. نیمه شب به مدت طولانی با تلفن صحبت کنی To laugh without a reason. بدون دلیل بخندی To accidentally hear somebody say something good about you. بطور تصادفی بشنوی که یک نفر داره از شما تعریف می‌کنه To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of hours. از خواب پاشی و ببینی که چند ساعت دیگه هم می‌تونی بخوابی! To hear a song that makes you remember a special person. آهنگی رو گوش کنی که شخص خاصی رو به یاد شما می‌یاره To be part of a team. عضو یک تیم باشی To watch the sunset from the hill top. از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنی To make new friends. دوستای جدید پیدا کنی To feel butterflies! In the stomach every time that you see that person. وقتی "اونو" می بینی دلت هری بریزه پایین! To pass time with your best friends. لحظات خوبی رو با دوستانت سپری کنی To see people that you like, feeling happy کسانی رو که دوستشون داری رو خوشحال ببینی See an old friend again and to feel that the things have not changed. یه دوست قدیمی رو دوباره ببینی و ببینی که فرقی نکرده To take an evening walk along the beach. عصر که شد کنار ساحل قدم بزنی To have somebody tell you that he/she loves you. یکی رو داشته باشی که بدونی دوستت داره remembering stupid things done with stupid friends. To laugh .......laugh. ........and laugh ...... یادت بیاد که دوستای احمقت چه کارهای احمقانه ای کردند و بخندی و بخندی و باز هم بخندی....... These are the best moments of life.... اینها بهترین لحظه‌های زندگی هستند Let us learn to cherish them. قدرشون روبدونیم "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed" زندگی یک هدیه است که باید ازش لذت برد نه مشکلی که باید حلش کرد
 

**زهره**

عضو جدید
کاربر ممتاز
الهی با خاطری خسته از اغیار و به فضل تو امیدوار ، دست از غیر تو شسته و در انتظار رحمتت نشسته ام، بدهی کریمی ندهی حکیمی، بخوانی شاکرم برانی صابرم الهی احوالم چنان است که میدانی و اعمالم چنین است که میبینی.
نه پای گریز دارم و نه زبان ستیز ، یا ارحم الراحمین بهترینها را در این روزهای پایانی سال برای دوستانم که از بهترینها هستد مقدر فرما...
 
بالا