زمان بندی کوتاه مدت مطالعه گروهی ارشد 93 ( روحیه دهی گروهی )

وضعیت
موضوع بسته شده است.

ex5*ser

عضو جدید
کاربر ممتاز
اینم پویانه!
 

یاسمن بانو

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
استقامت را فراموش نکن

استقامت را فراموش نکن

بچه ها جون یعنی منتظر یه تلنگرید تا از همه چی خسته بشینا:biggrin::surprised::eek:
آقا دیدم شما که انرژی بده نیستین بدتر تاثیر منفی گرفتید از حرفام خودم رفتم دنبال انرژی بخوونین خوبه واستون:)
از درس خوندن متنفر شدم شدید!!!!!!!!!!!:mad:
ای کسانی که سه چهار ماهه می خونید!چطور می خونید؟:D

اینهمه من انرژی دادم حالا میشه شما یکم بم انرژی بدین:(
آقا اخه این چه وضعشه جزوه انگلیسی میدن واسه امتحان باید بخونی ترجمه کنی تازه بعد کلی مشکل که ترجمه کنی بشینی بفهمی چی گفته:cry:به من چه که استاد ایران نبوده و نمیتون جزوه فارسی بده :cry: آقا اینهمه درس میخونین فک نکنید ارشد خیلی خوب و خوش میگذره همون ده واحد که یه ترم میگیرید دو برابر اندازه همون 20 واحد کارشناسی ازتون وقت و انرژی میبری:cry:
رسما خسته شدم:w22::w22::w22::w22:

منم الان دقیقا همین حس دارم...درس خوندن خر است

من 1 هفتس بزوور میشینم تو خونه ولی لا فایدههههه. :| منم موافقققممم.درس خر است .:(

و من هم...:(
0 ساعت....

the feeling is mutual sister

چرا ما اینجوری شدیم؟من بخاطر برف و بعدشم مشکلات بعدیش که تا الان خونمون آب قطعه یعنی 48 ساعت برنامه م ریخت بهم
امروز فقط2ساعت خوندم :(

درس بی شعور نفهم خر کصااااااااااااافت:crying:فک میکردم من اینجوریم فقط

دقیقا.منم شیرازم .... از اون شبی که برف اومد و برقا قطع شد برنامم ریخت به هم...

اصلا کی تو برف درس میخونه

بعضی از افراد هستند که در بعضی از هدف های کوچکتر خود ( که مجموعه آنها، رسیدن به هدف اصلی و بزرگ را بدنبال دارد) موفق می شوند ولی به همین مقدار، دل خوش کرده و هدف اصلی خود را فراموش می کنند! این کار آنها مانند این است که کسی بخواهد با استفاده از نردبان به بالای پشت بامی برود ولی وقتی چند پله را طی کرد متوفق بشود و فراموش کند که هدف او رسیدن به بالای پشت بام بوده است نه فقط طی این چند پله، پس انسان باید حتما تمام پله ها و مراتب را طی کند تا موفق به رسیدن به هدف اصلی خود بشود.
منبع :کتاب اسرار موفقیت در درس و امتحانات و زندگی

امام علی (ع) می فرمایند:
"حکمت وزیدن باد رقصاندن برگ ها و شاخه ها نیست بلکه امتحان ریشه هاست"
خوب به نظر شما این جمله چی می خواد به ما بگه؟اگه نظر منو بخواید بنده معتقدم که:
"در این جمله باد استعاره از سختی ها و مشکلاتی است که در راه رسیدن به موفقیت می تواند برای هر شخصی به وجو آید،اما یه قانونی به نام "قانون مقاومت" به من می گه اگر این فرد خواهان رسیدن به موفقیت، می خواهد در راهی که انتخاب کرده موفق باشد باید همانند ریشه های یک درخت که عاشقانه خود را به دستان خاک سپرده است و در برابر هجوم بادهای کشنده مقاومت می کند،عاشقانه دل به هدفش ببندد و در برابر هجوم بادهای کشنده ی سختی ها و شکست ها از خود مقاومت نشان دهد که "لحظه ای صبر، هدف نزدیک است" و همانطوری که در جمله ی بالا اشاره شده است که حکمت وزیدن باد بی هدف نیست ،به این اصل ایمان داشته باشد که "سختی ها بر اساس حکمتی خاص قرار داده شده اند و "نا برده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که به این هجوم سختی ها ایمان داشته باشد و هیچگاه اصل ایمان به هدف را فراموش نکند که "مهمترین اصل یک جنگجو(فرد خواهان رسیدن به موفقیت) اصل وفاداری او به رهبرش (هدفش ) می باشد"
علی اکبر رنجبر
منبع : http://success2.mihanblog.com

 

سجی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
بچه ها من تاریخ بانی رو خوردم ولی زارعی تا گوتیک تونستم بخونم........دیگه واقعا نمیکشم برای رنسانسش(در عوض رنسانس بانی رو خوب خوندم و چندین دور زدم روش) به نظرت مشکلی نیست ؟؟؟ مگه از یه فصل چند تا سوال میاد به نظرتون؟
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها من تاریخ بانی رو خوردم ولی زارعی تا گوتیک تونستم بخونم........دیگه واقعا نمیکشم برای رنسانسش(در عوض رنسانس بانی رو خوب خوندم و چندین دور زدم روش) به نظرت مشکلی نیست ؟؟؟ مگه از یه فصل چند تا سوال میاد به نظرتون؟
دقیقا بر عکس من
اصلا بانیو نمیتونم درک کنم
خوشم نمیاد ازش اییییش
هرچیو خوندی بسه
فقط عکسای زارعیو هم ی چک کن چیزی کم و کسر نیاد راجبه این چیزا.. همین
 

memare iran

عضو جدید
بچه ها جون یعنی منتظر یه تلنگرید تا از همه چی خسته بشینا:biggrin::surprised::eek:
آقا دیدم شما که انرژی بده نیستین بدتر تاثیر منفی گرفتید از حرفام خودم رفتم دنبال انرژی بخوونین خوبه واستون:)




















بعضی از افراد هستند که در بعضی از هدف های کوچکتر خود ( که مجموعه آنها، رسیدن به هدف اصلی و بزرگ را بدنبال دارد) موفق می شوند ولی به همین مقدار، دل خوش کرده و هدف اصلی خود را فراموش می کنند! این کار آنها مانند این است که کسی بخواهد با استفاده از نردبان به بالای پشت بامی برود ولی وقتی چند پله را طی کرد متوفق بشود و فراموش کند که هدف او رسیدن به بالای پشت بام بوده است نه فقط طی این چند پله، پس انسان باید حتما تمام پله ها و مراتب را طی کند تا موفق به رسیدن به هدف اصلی خود بشود.
منبع :کتاب اسرار موفقیت در درس و امتحانات و زندگی

امام علی (ع) می فرمایند:
"حکمت وزیدن باد رقصاندن برگ ها و شاخه ها نیست بلکه امتحان ریشه هاست"
خوب به نظر شما این جمله چی می خواد به ما بگه؟اگه نظر منو بخواید بنده معتقدم که:
"در این جمله باد استعاره از سختی ها و مشکلاتی است که در راه رسیدن به موفقیت می تواند برای هر شخصی به وجو آید،اما یه قانونی به نام "قانون مقاومت" به من می گه اگر این فرد خواهان رسیدن به موفقیت، می خواهد در راهی که انتخاب کرده موفق باشد باید همانند ریشه های یک درخت که عاشقانه خود را به دستان خاک سپرده است و در برابر هجوم بادهای کشنده مقاومت می کند،عاشقانه دل به هدفش ببندد و در برابر هجوم بادهای کشنده ی سختی ها و شکست ها از خود مقاومت نشان دهد که "لحظه ای صبر، هدف نزدیک است" و همانطوری که در جمله ی بالا اشاره شده است که حکمت وزیدن باد بی هدف نیست ،به این اصل ایمان داشته باشد که "سختی ها بر اساس حکمتی خاص قرار داده شده اند و "نا برده رنج گنج میسر نمی شود، مزد آن گرفت جان برادر که به این هجوم سختی ها ایمان داشته باشد و هیچگاه اصل ایمان به هدف را فراموش نکند که "مهمترین اصل یک جنگجو(فرد خواهان رسیدن به موفقیت) اصل وفاداری او به رهبرش (هدفش ) می باشد"
علی اکبر رنجبر
منبع : http://success2.mihanblog.com





ممنون
 

سجی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
عارفه فک کنم خودکشی کرده یه سره از صبح پیدا نیست احتمالا کتابخونهه استخدامش کرده.عااااااااااااااااریف کوجایی تو ..............پول منو بدین برررررررررررررررررررررم
 

یاسمن بانو

کاربر بیش فعال
کاربر ممتاز
آقا خداییش مطلب قشنگی خودم میدونم یکم طولانی و خسته کننده به نظر میاد ولی دوتا پارگراف اول بخونید تا تهش میرید که بخونید مطمنم ..ازما گفتن بود نخواستین نخونید

استیو جابز در سال ۲۰۰۵ در مراسم فارغ التحصیلی دانشجویان دانشگاه استنفورد شرکت کرد و یک سخنرانی مشهور در آنجا انجام داد. شاید بسیاری از شما قبلا این سخنرانی را دیده باشید اما در چنین روزی خواندن مجدد آن نکات زیادی را به ما یادآوری می کند و کسانی هم که تا به حال آن را ندیده اند می توانند از سخنان استیو جابز لذت ببرند.
من امروز خیلی خوشحالم که در مراسم فارغ‌التحصیلی شما که در یکی از بهترین دانشگاه‌های دنیا درس می‌خوانید هستم. من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده‌ام. امروز می‌خواهم داستان زندگی ام را برایتان بگویم. خیلی طولانی نیست و سه تا داستان است.

اولین داستان مربوط به ارتباط اتفاقات به ظاهر بی ربط زندگی است:


من بعد از شش ماه از شروع دانشگاه در کالج رید ترک تحصیل کردم ولی تا حدود یک سال و نیم بعد از ترک تحصیل به دانشگاه می‌آمدم و می‌رفتم و خب حالا می‌خواهم برای شما بگویم که من چرا ترک تحصیل کردم. زندگی و مبارزه‌ی من قبل از تولدم شروع شد. مادر بیولوژیکی من یک دانشجوی مجرد بود که تصمیم گرفته بود مرا در لیست پرورشگاه قرار بدهد که یک خانواده مرا به سرپرستی قبول کند. او شدیداً اعتقاد داشت که مرا یک خانواده با تحصیلات دانشگاهی باید به فرزندی قبول کند و همه چیز را برای این کار آماده کرده بود.
یک وکیل و زنش قبول کرده بودند که مرا بعد از تولدم ازمادرم تحویل بگیرند و همه چیز آماده بود تا اینکه بعد از تولد من این خانواده گفتند که پسر نمی خواهند و دوست دارند که دختر داشته باشند. این جوری شد که پدر و مادر فعلی من نصف شب یک تلفن دریافت کردند که آیا حاضرند مرا به فرزندی قبول کنند یا نه و آنان گفتند که حتماً. مادر بیولوژیکی من بعداً فهمید که مادر من هیچ وقت از دانشگاه فارغ‌التحصیل نشده و پدر من هیچ وقت دبیرستان را تمام نکرده است. مادر اصلی من حاضر نشد که مدارک مربوط به فرزند خواندگی مرا امضا کند تا اینکه آن‌ها قول دادند که مرا وقتی که بزرگ شدم حتماً به دانشگاه بفرستند.
اینگونه شد که هفده سال بعد من وارد کالج شدم و به خاطر این که در آن موقع اطلاعاتم کم بود دانشگاهی را انتخاب کردم که شهریه‌ی آن تقریباً معادل دانشگاه استنفورد بود و پس انداز عمر پدر و مادرم را به سرعت برای شهریه‌ی دانشگاه خرج می‌کردم بعد از شش ماه متوجه شدم که دانشگاه فایده‌ی چندانی برایم ندارد. هیچ ایده‌ای که می‌خواهم با زندگی چه کار کنم و دانشگاه چگونه می‌خواهد به من کمک کند نداشتم و به جای این که پس انداز عمر پدر و مادرم را خرج کنم ترک تحصیل کردم ولی ایمان داشتم که همه چیز درست می‌شود.
اولش کمی وحشت داشتم ولی الآن که نگاه می‌کنم می‌بینم که یکی از بهترین تصمیم‌های زندگی من بوده است. لحظه‌ای که من ترک تحصیل کردم به جای این که کلاس‌هایی را بروم که به آن‌ها علاقه‌ای نداشتم شروع به کارهایی کردم که واقعاً دوستشان داشتم. زندگی در آن دوره خیلی برای من آسان نبود. من اتاقی نداشتم و کف اتاق یکی از دوستانم می‌خوابیدم. قوطی‌های خالی پپسی را به خاطر پنج سنت پس می‌دادم که با آن‌ها غذا بخرم.
بعضی وقت‌ها هفت مایل پیاده روی می‌کردم که یک غذای مجانی توی کلیسا بخورم. غذا‌هایشان را دوست داشتم. من به خاطر حس کنجکاوی و ابهام درونی‌ام در راهی افتادم که تبدیل به یک تجربه‌ی گران بها شد. کالج رید آن موقع یکی از بهترین تعلیم‌های خطاطی را در کشور می‌داد. تمام پوستر‌های دانشگاه با خط بسیار زیبا خطاطی می‌شد و چون از برنامه‌ی عادی من ترک تحصیل کرده بودم، کلاس‌های خطاطی را برداشتم.
سبک آن‌ها خیلی جالب، زیبا، هنری و تاریخی بود و من خیلی از آن لذت می‌بردم. امیدی نداشتم که کلاس‌های خطاطی نقشی در زندگی حرفه‌ای آینده‌ی من داشته باشد ولی ده سال بعد از آن کلاس‌ها موقعی که ما داشتیم اولین کامپیوتر مکینتاش را طراحی می‌کردیم تمام مهارت‌های خطاطی من دوباره تو ذهن من برگشت و من آن‌ها را در طراحی گرافیکی مکینتاش استفاده کردم. مک اولین کامپیوتر با فونت‌های کامپیوتری هنری و قشنگ بود.
اگر من آن کلاس‌های خطاطی را آن موقع برنداشته بودم مک هیچ وقت فونت‌های هنری الآن را نداشت. هم چنین چون که ویندوز طراحی مک را کپی کرد، احتمالاً هیچ کامپیوتری این فونت را نداشت. خب می‌بینید آدم وقتی آینده را نگاه می‌کند شاید تأثیر اتفاقات مشخص نباشد ولی وقتی گذشته را نگاه می‌کند متوجه ارتباط این اتفاق‌ها می‌شود. این یادتان نرود شما باید به یک چیز ایمان داشته باشید، به شجاعتتان، به سرنوشتتان، زندگی تان یا هر چیز دیگری. این چیزی است که هیچ وقت مرا نا امید نکرده است و خیلی تغییرات در زندگی من ایجاد کرده است.

داستان دوم من در مورد دوست داشتن و شکست است:


من خرسند شدم که چیزهایی را که دوستشان داشتم خیلی زود پیدا کردم. من و همکارم «وز» شرکت اپل را درگاراژ خانه‌ی پدر و مادرم وقتی که من فقط بیست سال داشتم شروع کردیم ما خیلی سخت کار کردیم و در مدت ده سال اپل تبدیل شد به یک شرکت دو بیلیون دلاری که حدود چهارهزار نفر کارمند داشت.
ما جالب ترین مخلوق خودمان را به بازار عرضه کرده بودیم؛ مکینتاش. یک سال بعد از درآمدن مکینتاش وقتی که من فقط سی ساله بودم هیأت مدیره‌ی اپل مرا از شرکت اخراج کرد. چه جوری یک نفر می‌تواند از شرکتی که خودش تأسیس می‌کند اخراج شود؟ خیلی ساده. شرکت رشد کرده بود و ما یک نفری را که فکر می‌کردیم توانایی خوبی برای اداره‌ی شرکت داشته باشد استخدام کرده بودیم. همه چیز خیلی خوب پیش می‌رفت تا این که بعد از یکی دو سال در مورد استراتژی آینده‌ی شرکت من با او اختلاف پیدا کردم و هیأت مدیره از او حمایت کرد و من رسماً اخراج شدم.
احساس می‌کردم که کل دستاورد زندگی ام را از دست داده‌ام. حدود چند ماهی نمی دانستم که چه کار باید بکنم. من رسماً شکست خورده بودم و دیگر جایم در سیلیکان ولی نبود ولی یک احساسی در وجودم شروع به رشد کرد. احساسی که من خیلی دوستش داشتم و اتفاقات اپل خیلی تغییرش نداده بودند. احساس شروع کردن از نو.
شاید من آن موقع متوجه نشدم اخراج از اپل یکی از بهترین اتفاقات زندگی من بود. سنگینی موفقیت با سبکی یک شروع تازه جایگزین شده بود و من کاملاً آزاد بودم. آن دوره از زندگی من پر از خلاقیت بود. در طول پنج سال بعد یک شرکت به اسم نکست تأسیس کردم و یک شرکت دیگر به اسم پیکسار و با یک زن خارق العاده آشنا شدم که بعداً با او ازدواج کردم.
پیکسار اولین ابزار انیمیشن کامپیوتر دنیا را به اسم توی استوری به وجود آورد که الآن موفقترین استودیوی تولید انیمیشن در دنیا ست. دریک سیر خارق العاده‌ی اتفاقات، شرکت اپل نکست را خرید و این باعث شد من دوباره به اپل برگردم و تکنولوژی ابداع شده در نکست انقلابی در اپل ایجاد کرد. من با زنم لورن زندگی بسیار خوبی را شروع کردیم.
اگر من از اپل اخراج نمی شدم شاید هیچ کدام از این اتفاقات نمی افتاد. این اتفاق مثل داروی تلخی بود که به یک مریض می‌دهند ولی مریض واقعاً به آن احتیاج دارد. بعضی وقت‌ها زندگی مثل سنگ توی سر شما می‌کوبد ولی شما ایمانتان را از دست ندهید. من مطمئن هستم تنها چیزی که باعث شد من در زندگی ام همیشه در حرکت باشم این بود که من کاری را انجام می‌دادم که واقعاً دوستش داشتم.

داستان سوم من در مورد مرگ است:


هفده ساله بودم که در جایی خواندم اگر هر روز جوری زندگی کنید که انگار آن روز آخرین روز زندگی تان باشد شاید یک روز این نظر به حقیقت تبدیل بشود. این جمله روی من تأثیر گذاشت و از آن موقع به مدت سی و سه سال هر روز وقتی که توی آینه نگاه می‌کنم از خودم می‌پرسم اگر امروز آخرین روز زندگی من باشد آیا باز هم کارهایی را که امروز باید انجام بدهم، انجام می‌دهم یا نه.
هر موقع جواب این سؤال نه باشد من می‌فهمم در زندگی ام به یک سری تغییرات احتیاج دارم. به خاطر دانستن این که بالآخره یک روزی خواهم مرد برای من به یک ابزار مهم تبدیل شده بود که کمک کرد خیلی از تصمیم‌های زندگی ام را بگیرم چون تمام توقعات بزرگ از زندگی، تمام غرور، تمام شرمندگی از شکست، در مقابل مرگ رنگی ندارند.
حدود یک سال پیش دکترها تشخیص دادند که من سرطان دارم. ساعت هفت و سی دقیقه‌ی صبح بود که مرا معاینه کردند و یک تومور توی لوزالمعده‌ی من تشخیص دادند. من حتی نمی دانستم که لوزالمعده چی هست و کجای آدم قرار دارد ولی دکترها گفتند این نوع سرطان غیرقابل درمان است و من بیشتر از سه ماه زنده نمی مانم. دکتر به من توصیه کرد به خانه بروم و اوضاع را رو به راه کنم. منظورش این بود که برای مردن آماده باشم و مثلاً چیزهایی که در مورد ده سال بعد قرار بود به بچه‌هایم بگویم در مدت سه ماه به آن‌ها یادآوری بکنم.
این به این معنی بود که برای خداحافظی حاضر باشم. من با آن تشخیص تمام روز دست و پنجه نرم کردم و سر شب روی من آزمایش اپتیک انجام دادند. آن‌ها یک آندوسکوپ را توی حلقم فرو کردند که از معده‌ام می‌گذشت و وارد لوزالمعده‌ام می‌شد. همسرم گفت که وقتی دکتر نمونه را زیر میکروسکوپ گذاشت بی اختیار شروع به گریه کردن کرد
چون که او گفت که آن یکی از کمیاب ترین نمونه‌های سرطان لوزالمعده است و قابل درمان است. مرگ یک واقعیت مفید و هوشمند زندگی است. هیچ کس دوست ندارد که بمیرد حتی آن‌هایی که می‌خواهند بمیرند و به بهشت وارد شوند. ولی با این وجود مرگ واقعیت مشترک در زندگی همه‌ی ما ست.
شاید مرگ بهترین اختراع زندگی باشد چون مأمور ایجاد تغییر و تحول است. مرگ کهنه‌ها را از میان بر می‌دارد و راه را برای تازه‌ها باز می‌کند. یادتان باشد که زمان شما محدود است، پس زمانتان را با زندگی کردن به جای زندگی بقیه هدر ندهید.
هیچ وقت توی دام غم و غصه نیافتید و هیچ وقت نگذارید که هیاهوی بقیه صدای درونی شما را خاموش کند و از همه مهمتر این که شجاعت این را داشته باشید که از احساس قلبی تان و ایمانتان پیروی کنید.
موقعی که من سن شما بودم یک مجله‌ی خیلی خواندنی به نام کاتالوگ کامل زمین منتشر می‌شد که یکی از پرطرفدارترین مجله‌های نسل ما بود این مجله مال دهه‌ی شصت بود که موقعی که هیچ خبری از کامپیوترهای ارزان قیمت نبود تمام این مجله با دستگاه تایپ و قیچی و دوربین پولوراید درست می‌شد. شاید یک چیزی شبیه گوگل الآن ولی سی و پنج سال قبل از این که گوگل وجود داشته باشد.
در وسط دهه‌ی هفتاد آن‌ها آخرین شماره از کاتالوگ کامل زمین را منتشر کردند. آن موقع من سن الآن شما بودم و روی جلد آخرین شماره‌ی شان یک عکس از صبح زود یک منطقه‌ی روستایی کوهستانی بود. از آن نوعی که شما ممکن است برای پیاده روی کوهستانی خیلی دوست داشته باشید. زیر آن عکس نوشته بود:
stay hungry stay foolish
این پیغام خداحافظی آن‌ها بود وقتی که آخرین شماره را منتشر می‌کردند
این آرزویی هست که من همیشه در مورد خودم داشتم و الآن وقت فارغ‌التحصیلی شما آرزویی هست که برای همه ی شماها دارم.
روحش شاد

 

arefeh

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
دوستان ما اومدیم باز.....
تا الان 9 ساعت:cry:
مکانیک تا ص 130-140 خوندم....
معاصر رو مرور قبلی ها و انقلاب صنعتی و شیکاگو رو هم امروز
عناصر سینا شریفی خیلی ناقصه....مجلور شدم ساختمانهای بتنی رو هم به خاطرش اینکه نکات رو کامل نگفته بود مرور کنمش...از اول تا خود آخر....
ساختمانهای بلند هم 25 ص خوندم...
بابا توروخدا این ساختمانهای بلند (نمیدونم همشو دان کردم یا نه..) و با اون جزوه ک x نمیدونم چی چی ک ازش متنفرم هم بقیه اش رو از بچه ها خواسته بودن...لبنکشو برام بزااااارییییییییییییییییید.....:cry:
 

nikky321

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها من تاریخ بانی رو خوردم ولی زارعی تا گوتیک تونستم بخونم........دیگه واقعا نمیکشم برای رنسانسش(در عوض رنسانس بانی رو خوب خوندم و چندین دور زدم روش) به نظرت مشکلی نیست ؟؟؟ مگه از یه فصل چند تا سوال میاد به نظرتون؟
نظري در مورد روند خوندنم نداديااااا. به نظرت اينجوري بخونم خوبه؟
به نظرم زارعي رو بخون. بزار ٢ ٣ روز بره. استراحت كوتاهي ازش بكن بعد دوباره شروع كن.
 

سجی

کاربر حرفه ای
کاربر ممتاز
نظري در مورد روند خوندنم نداديااااا. به نظرت اينجوري بخونم خوبه؟
به نظرم زارعي رو بخون. بزار ٢ ٣ روز بره. استراحت كوتاهي ازش بكن بعد دوباره شروع كن.
آخه خوب بود برنامت چون خودمم همین برنامه رو دارم فعلا.من فردا رو تاریخ رو مرور میکنم و یه سری مرور دیگه .بعد سه روز جزوه و کتابای اصلی فن رو مرور میکنم(مبانی سازه ، سازه در معماری...درک رفتار سازه .....و نمونه موردیای استاتیک و مقاومت ) بعد از اون صبح زبان.بعد فن...بعد یه تاریخ.......بعد تاسیسات...بع د منظر رو میخوام بخونم تا روز کنکور حالا مثلا منظر تموم شد درک رو میارم جاش با مثلا برای فن صبحش جزییات ارتقا دهنده و فن آوری و این تیپ درسارو میخونم هر کدوم تموم شد بعدی جایگزینش میشه
شما هم یه نظری راجع به برنامه من بدین
 

hanimemar

عضو جدید
کاربر ممتاز
دوستان ما اومدیم باز.....
تا الان 9 ساعت:cry:
مکانیک تا ص 130-140 خوندم....
معاصر رو مرور قبلی ها و انقلاب صنعتی و شیکاگو رو هم امروز
عناصر سینا شریفی خیلی ناقصه....مجلور شدم ساختمانهای بتنی رو هم به خاطرش اینکه نکات رو کامل نگفته بود مرور کنمش...از اول تا خود آخر....
ساختمانهای بلند هم 25 ص خوندم...
بابا توروخدا این ساختمانهای بلند (نمیدونم همشو دان کردم یا نه..) و با اون جزوه ک x نمیدونم چی چی ک ازش متنفرم هم بقیه اش رو از بچه ها خواسته بودن...لبنکشو برام بزااااارییییییییییییییییید.....:cry:

عارفه من ساختمانهای بلند حجت الله عادلی خوندم خیلیییی عالی بود. تو قسمت جزوه ها همون که گفته جزوه های رتبه 1 .از اونجا تابستون دانلود کردم اگه پیداش کردم لینکشو میذارم واست.
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
منم ی چیزی بگم؟؟؟

اونایی ک مثه من خلاصه بردای کردن..مشاور بم گفت کتابو با خلاصه ها بذار جلوت .. کتابو ورق بزن خلاصه هارو بخون
همزمان درسارو باهم پیش ببر
منظر رو هم در هفته شده یک ساعت اما براش وقت بذار
 

nikky321

عضو جدید
کاربر ممتاز
آخه خوب بود برنامت چون خودمم همین برنامه رو دارم فعلا.من فردا رو تاریخ رو مرور میکنم و یه سری مرور دیگه .بعد سه روز جزوه و کتابای اصلی فن رو مرور میکنم(مبانی سازه ، سازه در معماری...درک رفتار سازه .....و نمونه موردیای استاتیک و مقاومت ) بعد از اون صبح زبان.بعد فن...بعد یه تاریخ.......بعد تاسیسات...بع د منظر رو میخوام بخونم تا روز کنکور حالا مثلا منظر تموم شد درک رو میارم جاش با مثلا برای فن صبحش جزییات ارتقا دهنده و فن آوری و این تیپ درسارو میخونم هر کدوم تموم شد بعدی جایگزینش میشه
شما هم یه نظری راجع به برنامه من بدین
به نظرم تو روزت يكن تنوع بده. اون ٣ روز نشه فقط ٣تا كتاب اصلي ايستايي رو بخوني خسته ميشيا. تنوع بده. دركتم بيشتر كار كم. مثلا هر روز. در مورد زبان ؟ تو برنامت نبود
الان حرفاتو دوباره خوندم ديدم زبانو. زبانو بيشتر. خيلي نمره بياره! از من بشنو. اين قدر تو رتبت كنك مي كنه كه نمي تونييي تصورشو بكنيييي
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
عارفه من ساختمانهای بلند حجت الله عادلی خوندم خیلیییی عالی بود. تو قسمت جزوه ها همون که گفته جزوه های رتبه 1 .از اونجا تابستون دانلود کردم اگه پیداش کردم لینکشو میذارم واست.
#362
اینو میگی عزیزم؟
 

samaneh.mhsn

عضو جدید
کاربر ممتاز
بچه ها ایوانخانه پارت دومه جزئیات ارتقا دهنده (سروش نیا) رو گذاشته
شاید دانلود کرده باشید قبلا اما خب ب هرحال منم لینکشو میذارم
- Arch in Det پارت اول
- Arch in Det 2 پارت دوم
آقا يه جزوه جزييات قبلنا گذاشته بودن مث همينا بود ولى خام نبود، اون بهتر ني؟؟؟؟
 

imah

عضو جدید
کاربر ممتاز
آقا يه جزوه جزييات قبلنا گذاشته بودن مث همينا بود ولى خام نبود، اون بهتر ني؟؟؟؟
نمیدونم والا
من الان دیدمش لینکشو گذاشتم شاید کسی لازمش داشته باشه
ب این نتیجه رسیدم ک هرچی بخونی کمه
کتاب :
:hate:
درس ::hate:
 

arefeh

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
نمیدونم والا
من الان دیدمش لینکشو گذاشتم شاید کسی لازمش داشته باشه
ب این نتیجه رسیدم ک هرچی بخونی کمه
کتاب :
:hate:
درس ::hate:

منم واسه همین میگم ک منم اینجوریم....ههههههی واااای بر من....
 

samaneh.mhsn

عضو جدید
کاربر ممتاز
نمیدونم والا
من الان دیدمش لینکشو گذاشتم شاید کسی لازمش داشته باشه
ب این نتیجه رسیدم ک هرچی بخونی کمه
کتاب :
:hate:
درس ::hate:
شما كه گلى! :love: پررو مى شن كتابا! بهشون رو نده! :D آخر شب اون كه مى گمم آپ مى كنم يه موقع به درد خورد نگاش بنداز.
 

arefeh

کاربر فعال تالار مهندسی معماری ,
کاربر ممتاز
نمیدونم والا
من الان دیدمش لینکشو گذاشتم شاید کسی لازمش داشته باشه
ب این نتیجه رسیدم ک هرچی بخونی کمه
کتاب :
:hate:
درس ::hate:

منم واسه همین میگم ک منم اینجوریم....ههههههی واااای بر من....
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا